eternal love
پارت ۲۳
فلیکس: خواهش میکنم کاری نکردم. هروقت خواستی بگو خودم بغلت کنم. اوم حالا بیا بریم شهر بازی!
هیونجین: شهر بازی؟ الان؟
فلیکس: اره اره الان بلند شو.
فلیکس دس هیونجین رو گرفت و رفتن به سمت شهربازی.
داخل شهر بازی فلیکس هر کاری میکرد که هیونجین خوشحال باشه.
بعد شهر بازی
فلیکس( با ذوق): خیلی خوش گذشتتتت!
هیونجین( با خنده): اره!
فلیکس: الان خوبی؟
هیونجین: به لطف تو اره.
فلیکس: خوبه. بریم رستوران؟
هیونجین: اره اره بریم ، خیلی گرسنمه.
فلیکس: پس پیش به سویه رستوران!
هیونجین: کیوت!( با خنده)
رفتن یه رستوران که نزدیک همون جاها بود.
هیونجین: همین خوبه بیا بریم.
فلیکس: باشه بریم!
رفتن داخل رفتن و در یه میز نشستن. گارسون رفت سمتشون و غذاشونو سفارش دادم.
داشتن باهم حرف میزدن که یهو فلیکس چشمش به خانواده ای که تازه وارد شدن.
فلیکس( اروم): هیونجین هیونجین
هیونجین: هوم؟
فلیکس: اروم به خانواده ای که تازه اومدن نگاه کن.
هیونجین نگاه ریزی کرد.
هیونجین: چرا امشب اینطوریه. اون طرف چای وون این طرف خانواده هامون.
فلیکس: نمیزاریم کاری کنن. وایسا میونگ هم باهاشونه ، مگه پیش چای وون نبود.
هیونجین: چرا دیدمش.
یهو یهدنفر صداشون کرد.
میونگ: فلیکس؟! عمو فلیکس اونجاس! با دوستشه.
تهیو: فلیکس؟
فلیکس توجهی نکرد و شروع کرد با هیونجین حرف زدن جوری که انگار نفهمیده.
سوهو: اونم که هیونجینه.
فلیکس: خواهش میکنم کاری نکردم. هروقت خواستی بگو خودم بغلت کنم. اوم حالا بیا بریم شهر بازی!
هیونجین: شهر بازی؟ الان؟
فلیکس: اره اره الان بلند شو.
فلیکس دس هیونجین رو گرفت و رفتن به سمت شهربازی.
داخل شهر بازی فلیکس هر کاری میکرد که هیونجین خوشحال باشه.
بعد شهر بازی
فلیکس( با ذوق): خیلی خوش گذشتتتت!
هیونجین( با خنده): اره!
فلیکس: الان خوبی؟
هیونجین: به لطف تو اره.
فلیکس: خوبه. بریم رستوران؟
هیونجین: اره اره بریم ، خیلی گرسنمه.
فلیکس: پس پیش به سویه رستوران!
هیونجین: کیوت!( با خنده)
رفتن یه رستوران که نزدیک همون جاها بود.
هیونجین: همین خوبه بیا بریم.
فلیکس: باشه بریم!
رفتن داخل رفتن و در یه میز نشستن. گارسون رفت سمتشون و غذاشونو سفارش دادم.
داشتن باهم حرف میزدن که یهو فلیکس چشمش به خانواده ای که تازه وارد شدن.
فلیکس( اروم): هیونجین هیونجین
هیونجین: هوم؟
فلیکس: اروم به خانواده ای که تازه اومدن نگاه کن.
هیونجین نگاه ریزی کرد.
هیونجین: چرا امشب اینطوریه. اون طرف چای وون این طرف خانواده هامون.
فلیکس: نمیزاریم کاری کنن. وایسا میونگ هم باهاشونه ، مگه پیش چای وون نبود.
هیونجین: چرا دیدمش.
یهو یهدنفر صداشون کرد.
میونگ: فلیکس؟! عمو فلیکس اونجاس! با دوستشه.
تهیو: فلیکس؟
فلیکس توجهی نکرد و شروع کرد با هیونجین حرف زدن جوری که انگار نفهمیده.
سوهو: اونم که هیونجینه.
۴.۰k
۰۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.