🚦🚧mafia🚧🚦○●jhope●○p.۴
-قرار نیست باکرگیتو بگیره ..قبل از اینکه کاری کنه میمیره و باید قبل از اینکه کاری کنه اون نوشیدنیو به خوردش بدی
آروم سرشو به تاکید تکون داد
گوشواره ایی از تو جیبش بیرون آورد و تو گوش ا/ت انداخت و روی نگینش رو لمس کرد
-این یه شنوده اگه تو خطر بیوفتی میفهمم
+پ...
جیمین تند وارد اتاق شد
^هوسوک..آه رعیس
تازه اسم این پسر مرموز رو فهمیده بود..هوسوک..یه جورایی به صورت جدی و جذابش میومد
-چیه جیمین؟
^ا/ت دیگ باید بره
-هوم
و بدون اینکه نگاهی به ا/ت بندازه از اتاق بیرون رفت
جیمین تک سرفه ایی کرد و به ا/ت اشاره کرد:بریم
کف دستاش عرق کرده بود و اتاق مجللی روی تخت نشسته بود..
نگاهی به دورو بر انداخت و وقتی مطمعن شد که کسی نمیاد از جاش بلند شد و دارویی که جیمین تو ماشین بهش داده بود رو داخل شرابی که روی میز بود ریخت و بعد دارورو توی آشغالدونی انداخت
با استرس دوباره روی تخت نشست..یه دلشوره ایی داشت و همش فکر میکرد که امشب قرار نیست به همین راحتیا تموم شه
انگار امشب قرار بود اتفاق خیلی بدی بیوفته
بعد از چنددقیقه پسری جوون و خوشتیپ وارد اتاق شد و با چشمای با نفوذش به اندام بی نقص ا/ت خیره شد
×امشب تو پارتنر سکسم هستی؟
+بله
×هوم بد نیستی..از رون هات خوشم اومد
با خجالت گوشه ی لبش رو گزید و دلش میخواست با ناخن صورت جذابش رو خط خطی کنه
نمیدونست چرا ولی تو مغزش همش این پسره رو با هوسوک مقایسه میکرد
سرشو تکون داد و به پسر نگاه کرد که کتش رو روی تخت انداخت و به سمت شرابی که روی میز بود رفت
لیوان شراب رو جلوی دهنش گرفت..
هر لحظه منتظر بود که اونو بخوره و همه چی تموم شه ولی...
جونگکوک با یه پوزخند محتوای داخل لیوان رو روی زمین ریخت و لیوان رو به دیوار کوبوند
ا/ت با ترس روی تخت تو خودش جمع شد..
از تو سطل آشغال دارویی که ا/ت انداخته بود رو بیرون آورد و نشونش داد
×واقعا فکر کردی کشتن من اینقدر آسونه؟ ها؟
آب دهنش رو به سختی قورت داد
با عصبانیت یکی یکی دکمه های پیراهنش رو باز کرد
×تو کشتن که مهارت نداشتی ببینم تو شغل اصلیت...هرزگی چطوری
تو چشماش اشک جمع شده بود و آروم زمزمه کرد: هوسوک
■■■■■■■■■■■■
(منبع:تلگرامArmyDream۷)
آروم سرشو به تاکید تکون داد
گوشواره ایی از تو جیبش بیرون آورد و تو گوش ا/ت انداخت و روی نگینش رو لمس کرد
-این یه شنوده اگه تو خطر بیوفتی میفهمم
+پ...
جیمین تند وارد اتاق شد
^هوسوک..آه رعیس
تازه اسم این پسر مرموز رو فهمیده بود..هوسوک..یه جورایی به صورت جدی و جذابش میومد
-چیه جیمین؟
^ا/ت دیگ باید بره
-هوم
و بدون اینکه نگاهی به ا/ت بندازه از اتاق بیرون رفت
جیمین تک سرفه ایی کرد و به ا/ت اشاره کرد:بریم
کف دستاش عرق کرده بود و اتاق مجللی روی تخت نشسته بود..
نگاهی به دورو بر انداخت و وقتی مطمعن شد که کسی نمیاد از جاش بلند شد و دارویی که جیمین تو ماشین بهش داده بود رو داخل شرابی که روی میز بود ریخت و بعد دارورو توی آشغالدونی انداخت
با استرس دوباره روی تخت نشست..یه دلشوره ایی داشت و همش فکر میکرد که امشب قرار نیست به همین راحتیا تموم شه
انگار امشب قرار بود اتفاق خیلی بدی بیوفته
بعد از چنددقیقه پسری جوون و خوشتیپ وارد اتاق شد و با چشمای با نفوذش به اندام بی نقص ا/ت خیره شد
×امشب تو پارتنر سکسم هستی؟
+بله
×هوم بد نیستی..از رون هات خوشم اومد
با خجالت گوشه ی لبش رو گزید و دلش میخواست با ناخن صورت جذابش رو خط خطی کنه
نمیدونست چرا ولی تو مغزش همش این پسره رو با هوسوک مقایسه میکرد
سرشو تکون داد و به پسر نگاه کرد که کتش رو روی تخت انداخت و به سمت شرابی که روی میز بود رفت
لیوان شراب رو جلوی دهنش گرفت..
هر لحظه منتظر بود که اونو بخوره و همه چی تموم شه ولی...
جونگکوک با یه پوزخند محتوای داخل لیوان رو روی زمین ریخت و لیوان رو به دیوار کوبوند
ا/ت با ترس روی تخت تو خودش جمع شد..
از تو سطل آشغال دارویی که ا/ت انداخته بود رو بیرون آورد و نشونش داد
×واقعا فکر کردی کشتن من اینقدر آسونه؟ ها؟
آب دهنش رو به سختی قورت داد
با عصبانیت یکی یکی دکمه های پیراهنش رو باز کرد
×تو کشتن که مهارت نداشتی ببینم تو شغل اصلیت...هرزگی چطوری
تو چشماش اشک جمع شده بود و آروم زمزمه کرد: هوسوک
■■■■■■■■■■■■
(منبع:تلگرامArmyDream۷)
۶۸.۹k
۱۳ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.