تو مال منی پارت37
تهیونگ: برو لباستو عوض کن لباس دخترو ندارم یکی از هودیامه تا تو لباس عوض کنی منم برم سیستم گرمایشی رو باز کنم سری تکون داد و به بالا رفت منم به سمت آشپز خونه رفتم
آنجلا:لباس هامو در آوردم و هودی رو تنم کردم لباس هامو روی مبل کنار انداختم از اتاق خارج شدم و رفتم پایین تهیونگ روی مبل نشسته بود و داشت شراب میخورد با دیدن من کمی بهم نگاه کرد و بعد
تهیونگ: بیا بشین باید باهم حرف بزنیم
انجلا: رفتم نشستم روبهروش و گفتم:چرا با شراب؟
تهیونگ: از قدیم گفتن مستی و راستی!(نگاه جذاب)
آنجلا: پس منم میخورم ولی ببینم کی زود مست نمیشا
& تهیونگ آنجلا هر دو از سر لجبازی شراب بیشتری خوردن هر دو مست شده بودن
تهیونگ: تو چرا اینقدر دلبری کردی که ی ثانیه هم نمیشه بهت فکر کرد؟(خمار و مست)
آنجلا: من که تا الان کاری نکردم(مست)
تهیونگ: یعنی کاری هم بلدی؟(خمارو مست)
آنجلا: میخوای نشونت بدم مستر کیم(حرصی و مست)
تهیونگ :هر کاری کنی نمیتونی ضربان قلبمو بالا ببری(مست و خمار)
آنجلا : مطمئنی؟(مست)
& آنجلا آرام از روی مبل بلند شدم و به سمت تهیونگ رفت جلوی تهیونگ وایساد بهش نگاه کرد پاهاشو دو طرف کنار تهیونگ گذاشت و ر*وی پ*ای تهیونگ نشست و دستاشو د*ور گ*ردن تهیونگ انداخت و به تهیونگ زل زد هر دو بهم خمار نگاه میکردن آنجلا جام شر*اب رو از دست تهیونگ گرفت و سر کشید کمی مونده به تهیونگ نشون داد و گفت: نمیخوری؟
که تهیونگ دستشو دور گردن آنجلا انداخت و بو*سیدش.......
آنجلا:لباس هامو در آوردم و هودی رو تنم کردم لباس هامو روی مبل کنار انداختم از اتاق خارج شدم و رفتم پایین تهیونگ روی مبل نشسته بود و داشت شراب میخورد با دیدن من کمی بهم نگاه کرد و بعد
تهیونگ: بیا بشین باید باهم حرف بزنیم
انجلا: رفتم نشستم روبهروش و گفتم:چرا با شراب؟
تهیونگ: از قدیم گفتن مستی و راستی!(نگاه جذاب)
آنجلا: پس منم میخورم ولی ببینم کی زود مست نمیشا
& تهیونگ آنجلا هر دو از سر لجبازی شراب بیشتری خوردن هر دو مست شده بودن
تهیونگ: تو چرا اینقدر دلبری کردی که ی ثانیه هم نمیشه بهت فکر کرد؟(خمار و مست)
آنجلا: من که تا الان کاری نکردم(مست)
تهیونگ: یعنی کاری هم بلدی؟(خمارو مست)
آنجلا: میخوای نشونت بدم مستر کیم(حرصی و مست)
تهیونگ :هر کاری کنی نمیتونی ضربان قلبمو بالا ببری(مست و خمار)
آنجلا : مطمئنی؟(مست)
& آنجلا آرام از روی مبل بلند شدم و به سمت تهیونگ رفت جلوی تهیونگ وایساد بهش نگاه کرد پاهاشو دو طرف کنار تهیونگ گذاشت و ر*وی پ*ای تهیونگ نشست و دستاشو د*ور گ*ردن تهیونگ انداخت و به تهیونگ زل زد هر دو بهم خمار نگاه میکردن آنجلا جام شر*اب رو از دست تهیونگ گرفت و سر کشید کمی مونده به تهیونگ نشون داد و گفت: نمیخوری؟
که تهیونگ دستشو دور گردن آنجلا انداخت و بو*سیدش.......
۳۷.۵k
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.