وقت نواختن ویالون ..(𝕡𝕒𝕣𝕥𝟟)
.
.
.
«فلش بک، 1702 سال جنگ»
+شوگاااااااااااا، صبرررررررررر، کنننننننننننننن!!!
شوگا با بال های زخمی میدون جنگ رو ترک کرد، لباس زرهی جونگکوک نابود شده بود و فقط بدن ورزشکاریش بود و شلوار زِرِهیش، بال های تنومندش، چیزی جز پر های شکسته نداشت، بدنش زخمی شده بود و خون از بدنش جاری بود.
آدما با شمشیر های خونین نزدیکش میشدن و تشنه ی خونش بودن، جونگکوک سنگینی قلبش رو حس میکرد، بغض کرده بود و چشماش داشت رگه های قرمزی دور تا دورش میومد، مردمکش فقط داخل چشمش بود و ترس رو میشد از داخل چشماش فهمید...
_وای اون، اون، اون، داره گریه میکنه(با خنده های بلند)
اشک های آتشینش به روی دستش میریخت و صورتش رو قرمز کرده بود، رگ های قرمز رنگ دور گردنش رو گرفته بود و تا روی لپ و گردنش اومده بود.
یکی از سرباز ها محکم با یه شمشیر کوبید به پشتش و خون رو از داخل دهنش به بیرون ریخت.
_بیاید ولش کنیم، این خیلی ترسو و زر زر میکنه!(یه پیرمرد با داد گفت)
.
.
.
.
«فلش بک، 1702 سال جنگ»
+شوگاااااااااااا، صبرررررررررر، کنننننننننننننن!!!
شوگا با بال های زخمی میدون جنگ رو ترک کرد، لباس زرهی جونگکوک نابود شده بود و فقط بدن ورزشکاریش بود و شلوار زِرِهیش، بال های تنومندش، چیزی جز پر های شکسته نداشت، بدنش زخمی شده بود و خون از بدنش جاری بود.
آدما با شمشیر های خونین نزدیکش میشدن و تشنه ی خونش بودن، جونگکوک سنگینی قلبش رو حس میکرد، بغض کرده بود و چشماش داشت رگه های قرمزی دور تا دورش میومد، مردمکش فقط داخل چشمش بود و ترس رو میشد از داخل چشماش فهمید...
_وای اون، اون، اون، داره گریه میکنه(با خنده های بلند)
اشک های آتشینش به روی دستش میریخت و صورتش رو قرمز کرده بود، رگ های قرمز رنگ دور گردنش رو گرفته بود و تا روی لپ و گردنش اومده بود.
یکی از سرباز ها محکم با یه شمشیر کوبید به پشتش و خون رو از داخل دهنش به بیرون ریخت.
_بیاید ولش کنیم، این خیلی ترسو و زر زر میکنه!(یه پیرمرد با داد گفت)
.
.
۹.۲k
۰۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.