پارت159
#پارت159
شیطونکِ بابا🥺💜
+ پس چیکارمیکنی؟ نازمیکنی؟
_ بلد نیستم ناز کنم
+ ولی من دوسدارم زنم برام ناز کنه
منم نازشو بکشم....
یه جوری حرف میزد انگار رباط خریده بود!! خب به درک که دوسداری زنت برات ناز کنه مردک روان پریش...
_ اگه زنِ اونجوری دوسداشتی میرفتی میگرفتی خب. من از این مسخره بازیا بلد نیستم
+ ولی تو خودت همینجوری نازی....
از تعریفایی که میکرد هیچ خوشم نمیومد
احساس میکردم تمام حرفاش فیکه.
اگه واقعا دوسم داشت که اذیتم نمیکرد....
ولی الان تو فاز مهربونیه و بهتره ازش استفاده کنم
لبمو با زبون تر کردم و تا اونجایی که میتونستم لحن صدامو دلرونه کردم
_ افراز...
مثل اینکه تا حدودی موفق بودم چون نوع نگاهش عوض شد و گفت:
+ جووون؟
من من کنان گفتم:
_ اومم میشه با مادرم صحبت کنم؟! دلم براش تنگ شده
+ باشه ولی فقط یک دقیقه
بیشتر نشه...
با خوشحالی نگاش کردم که موبایلشو در آورد و ازم خواست تا شماره اشو بگیرم....
شماره رو که گرفت گوشیو داد دستم
با خوشحالی داشتم به صفحه موبایلش نگاه میکردم که گفت:
+بزارش رو بلند گو
از حرفش مضطرب نگاش کردم که همون لحظه مامان جواب داد....
شیطونکِ بابا🥺💜
+ پس چیکارمیکنی؟ نازمیکنی؟
_ بلد نیستم ناز کنم
+ ولی من دوسدارم زنم برام ناز کنه
منم نازشو بکشم....
یه جوری حرف میزد انگار رباط خریده بود!! خب به درک که دوسداری زنت برات ناز کنه مردک روان پریش...
_ اگه زنِ اونجوری دوسداشتی میرفتی میگرفتی خب. من از این مسخره بازیا بلد نیستم
+ ولی تو خودت همینجوری نازی....
از تعریفایی که میکرد هیچ خوشم نمیومد
احساس میکردم تمام حرفاش فیکه.
اگه واقعا دوسم داشت که اذیتم نمیکرد....
ولی الان تو فاز مهربونیه و بهتره ازش استفاده کنم
لبمو با زبون تر کردم و تا اونجایی که میتونستم لحن صدامو دلرونه کردم
_ افراز...
مثل اینکه تا حدودی موفق بودم چون نوع نگاهش عوض شد و گفت:
+ جووون؟
من من کنان گفتم:
_ اومم میشه با مادرم صحبت کنم؟! دلم براش تنگ شده
+ باشه ولی فقط یک دقیقه
بیشتر نشه...
با خوشحالی نگاش کردم که موبایلشو در آورد و ازم خواست تا شماره اشو بگیرم....
شماره رو که گرفت گوشیو داد دستم
با خوشحالی داشتم به صفحه موبایلش نگاه میکردم که گفت:
+بزارش رو بلند گو
از حرفش مضطرب نگاش کردم که همون لحظه مامان جواب داد....
۶.۲k
۱۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.