(عشق سرد)پارت2
دیگه چیزی یادم نمیومد وقتی بهوش اومدم دیدم توی یه اتاق با تم مشکی قرمزم که در باز شد سریع از جام اومدم پایین و اشکام بی اختیار میریختن که اون پسره گفت:چیزی نیست کاریت ندارم
نیازی نیست بترسی
نمیخوام اذیتت کنم
ا.ت:احساس بدی بهش نداشتم پس یه قدم بهش نزدیک شدم که اومد جلوم وایساد و دستش رو برام باز کرد که بغلش کنم منم از خدام بود رفتم پریدم بغلش کلی عر زدم اونم فقط سرم رو ماساژ میداد خودم رو به خواب زدم تا از بغلش نیام بیرون
که در باز شد
ویو جانگکوک)جانگکوک:رفتم تو اتاق دیدم جیمین ا.ت رو بغل کیرده رفتم جلوش و با خنده گفتم:هیونگ فک کنم عاشق شدی
جیمین:نه ولی باید باهاش مهربون باشی
جانگکوک:مهربونی من به دخترا نیومده
جیمین:بخاطر من
جانگکوک:هوففف.....باشه حالا ببینم چی میشه
ا.ت:که یهو گوشی اون پسره مهربون
ویبره رفت
منم روی جیبی که گوشیش روش بود خوابیده بودم
که با ویبره رفتنش از جام پریدم و افتادم تو بقل اون پسره
بعدش یه جیغ بنفش کشیدم که اون پسره منو انداخت
تو بغل اونیکی پسره(نویسنده:میدونم خیلی شیر تو شیر شد ولی باهم آشنا میشن نگران نباشین 😅🤣🙏😂💓)
که داد زدم:
مگه من توپم منو میندازین تو بغل هم ایش
که زدن زیر خنده بعد پنج دقیقه آروم گرفتن و بهم نگاه کردن
که گفتم:
شماها که مهربونین منو برای چی دزدیدین؟؟
جانگکوک چون تو خوشگلی من تورو برای ازدواج سوری نیاز دارم
ا.ت:به همین خیال باش من به کسی که حتی اسمشم نمیدونم پا نمیدم
جیمین:اسمش جانگکوک
گفتم:
خب:
وزن؟
قد؟
سایز کفش؟
علایق؟
تنفرات؟
نیازی نیست بترسی
نمیخوام اذیتت کنم
ا.ت:احساس بدی بهش نداشتم پس یه قدم بهش نزدیک شدم که اومد جلوم وایساد و دستش رو برام باز کرد که بغلش کنم منم از خدام بود رفتم پریدم بغلش کلی عر زدم اونم فقط سرم رو ماساژ میداد خودم رو به خواب زدم تا از بغلش نیام بیرون
که در باز شد
ویو جانگکوک)جانگکوک:رفتم تو اتاق دیدم جیمین ا.ت رو بغل کیرده رفتم جلوش و با خنده گفتم:هیونگ فک کنم عاشق شدی
جیمین:نه ولی باید باهاش مهربون باشی
جانگکوک:مهربونی من به دخترا نیومده
جیمین:بخاطر من
جانگکوک:هوففف.....باشه حالا ببینم چی میشه
ا.ت:که یهو گوشی اون پسره مهربون
ویبره رفت
منم روی جیبی که گوشیش روش بود خوابیده بودم
که با ویبره رفتنش از جام پریدم و افتادم تو بقل اون پسره
بعدش یه جیغ بنفش کشیدم که اون پسره منو انداخت
تو بغل اونیکی پسره(نویسنده:میدونم خیلی شیر تو شیر شد ولی باهم آشنا میشن نگران نباشین 😅🤣🙏😂💓)
که داد زدم:
مگه من توپم منو میندازین تو بغل هم ایش
که زدن زیر خنده بعد پنج دقیقه آروم گرفتن و بهم نگاه کردن
که گفتم:
شماها که مهربونین منو برای چی دزدیدین؟؟
جانگکوک چون تو خوشگلی من تورو برای ازدواج سوری نیاز دارم
ا.ت:به همین خیال باش من به کسی که حتی اسمشم نمیدونم پا نمیدم
جیمین:اسمش جانگکوک
گفتم:
خب:
وزن؟
قد؟
سایز کفش؟
علایق؟
تنفرات؟
۲.۸k
۲۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.