شوهر سخت گیر من فصل دوم پارت 29
شوهر سخت گیر من فصل دوم
𝙻𝚊𝚍𝚢-𝚓𝚎𝚘𝚗𝚓𝚔
پارت 29
کیفمو برداشتم اسلحه رو بیرون آوردم
آروم آروم از اتاق زدم بیرون همه برقا
روشن بودند منم یکم جلوتر رفتم که
جنی تو آشپزخونه داشت اب میخورد
اسلحه رو پشتم قائم کردم و اروم اروم
سمتش رفتم
ا.ت« سلام
جنی ترسید
ج« تو اینجا چیکار میکنی
اسلحه رو طرفش گرفتم
ا.ت« میخام بکشمت الان فهمیدی
ج« دیوونه شدی*با ترس*
ا.ت« نه خیلیم سالمم
ج« چی میخوای*با تردید*
ا.ت« هیچی نمیخوام فقط میخوام حقیقت رو بگی
ج« چه حقیقتی*با تردید*
ا.ت« اه واقعا تو اون چیز که فکر میکردم
خنگ تری معلومه حقیقت راجب خودت
و پسرت حالا فهمیدی
ج« من که گفتم جیسون پسر......
ا.ت« آه بسه اینقدر دروغ تحویل من نده
همه رو میتونی ولی گول بزنی ولی منو نه
ج« بخدا راستشو میگم
ا.ت« میخوای بمیری
ج« نه نه
ا.ت« زود باش حقیقت رو بگو و گرنه یه
گلوله حرومت میکنم زود باش
ج« باشه، من جنی ام
ا.ت« اینو که خودم میدونم
ج« نه نه من جنی ام کانگ جنی پدر شوهر من با پدر شوهر تو دشمنن منو فرستادن تا اطلاعات شخصی شما رو براشون ببریم
ا.ت« ولی موفق نشدی
ا.ت:
پس میخواد اموال ما رو بالا بکشه عمرا
ببین چیکارشون میکنم البته کار خاصی
که نمیکنم فقط تهدید شون میکنم خوب
اینم از نقشه ام خودم میدونم خفن نبود
ولی به قدری خوب بود که بتونم این
هرزه رو از زندگی مون بیرون بندازم
ا.ت« دنبال من بیا
ج« باشه
من راه افتادم و جنی ام دنبالم اومد
بردم اتاق خودش
ج« چرا اینجا
ا.ت« گوشیتو بردا شمارمو سیو کن
ج« باشه
و شمارمو بهش دادم
ا.ت« تو شمارتو رو کاغذ بنویس بهم بده
ج« باشه،
و اونم شمارشو بهم داد
به جیسون نگاه کردم خیلی ناز خوابیده
بود و او خیلی خوشگل و بانمک و کیوت
بود یعنی میشه بچه ی منم مثل جیسون
باشه البته باید باشه مثل مامانش
موهاش مثل مامانش بلوند کیوتیش به
باباش خوشگلیش به مامانش خوب
صدتا چیزای دیگه
اول اینو لایک کن بعد بروی پارت بعدی رو بخون
#فیک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
#سناریو
#اسمات
#وانشات
𝙻𝚊𝚍𝚢-𝚓𝚎𝚘𝚗𝚓𝚔
پارت 29
کیفمو برداشتم اسلحه رو بیرون آوردم
آروم آروم از اتاق زدم بیرون همه برقا
روشن بودند منم یکم جلوتر رفتم که
جنی تو آشپزخونه داشت اب میخورد
اسلحه رو پشتم قائم کردم و اروم اروم
سمتش رفتم
ا.ت« سلام
جنی ترسید
ج« تو اینجا چیکار میکنی
اسلحه رو طرفش گرفتم
ا.ت« میخام بکشمت الان فهمیدی
ج« دیوونه شدی*با ترس*
ا.ت« نه خیلیم سالمم
ج« چی میخوای*با تردید*
ا.ت« هیچی نمیخوام فقط میخوام حقیقت رو بگی
ج« چه حقیقتی*با تردید*
ا.ت« اه واقعا تو اون چیز که فکر میکردم
خنگ تری معلومه حقیقت راجب خودت
و پسرت حالا فهمیدی
ج« من که گفتم جیسون پسر......
ا.ت« آه بسه اینقدر دروغ تحویل من نده
همه رو میتونی ولی گول بزنی ولی منو نه
ج« بخدا راستشو میگم
ا.ت« میخوای بمیری
ج« نه نه
ا.ت« زود باش حقیقت رو بگو و گرنه یه
گلوله حرومت میکنم زود باش
ج« باشه، من جنی ام
ا.ت« اینو که خودم میدونم
ج« نه نه من جنی ام کانگ جنی پدر شوهر من با پدر شوهر تو دشمنن منو فرستادن تا اطلاعات شخصی شما رو براشون ببریم
ا.ت« ولی موفق نشدی
ا.ت:
پس میخواد اموال ما رو بالا بکشه عمرا
ببین چیکارشون میکنم البته کار خاصی
که نمیکنم فقط تهدید شون میکنم خوب
اینم از نقشه ام خودم میدونم خفن نبود
ولی به قدری خوب بود که بتونم این
هرزه رو از زندگی مون بیرون بندازم
ا.ت« دنبال من بیا
ج« باشه
من راه افتادم و جنی ام دنبالم اومد
بردم اتاق خودش
ج« چرا اینجا
ا.ت« گوشیتو بردا شمارمو سیو کن
ج« باشه
و شمارمو بهش دادم
ا.ت« تو شمارتو رو کاغذ بنویس بهم بده
ج« باشه،
و اونم شمارشو بهم داد
به جیسون نگاه کردم خیلی ناز خوابیده
بود و او خیلی خوشگل و بانمک و کیوت
بود یعنی میشه بچه ی منم مثل جیسون
باشه البته باید باشه مثل مامانش
موهاش مثل مامانش بلوند کیوتیش به
باباش خوشگلیش به مامانش خوب
صدتا چیزای دیگه
اول اینو لایک کن بعد بروی پارت بعدی رو بخون
#فیک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
#سناریو
#اسمات
#وانشات
۵۷.۸k
۲۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.