چه اتفاقی افتاد
چه_اتفاقی افتاد
𝕻𝖆𝖗𝖙_30
ویو شوگا
ا/ت واقعا دختری بود که به درد مافیا بودن میخورد. نمیتونستم ی دختر که مافیا بودن تو خونشه رو از دست بدم. پس وقتی داشت از شرکت میرفت بیرون به چند تا از زیر دستام گفتم گیرش بندازن و بیارنش عمارتم.
ویو ا/ت
داشتم از شرکت میومدم بیرون که یهو توسط ی نفر کشیده شدم و سیاهی مطلق.
ویو سونگ کانگ
این دو روز هست که دنبال ا/ت هستم. ولی پیداش نمی کنم. انگار اب شده رفته تو زمین چاره ای ندارم باید از تهیونگ بپرسم که ا/ت پیششه یا نه.
بهش زنگ زدم.
تهیونگ: الو
سونگ کانگ: سلام تهیونگ. سونگ کانگم.
تهیونگ: خوب چته؟
سونگ کانگ: خواستم بدونم ا/ت پیش تو هست؟
تهیونگ: نه. چطور؟
سونگ کانگ: این دو روز دنبالشم انگار اب شده رفته تو زمین.
تهیونگ: م.. منظورت چیه؟
سریع بیا عمارتم ببینم چی شده.
سونگ کانگ: الان میام.
ویو تهیونگ
یعنی چی که ا/ت گم شده؟
(یهو زنگ خونه به صدا در امد سونگ کانگ بود)
تهیونگ: از همون روز داخل شرکت تعریف کن بگو چرا ا/ت از دستت عصبانی بود؟
سونگ کانگ: وقتی من جولیا رو فرستادید بیرون جولیا گفت چخبر از عمه. راستش من یادم نبود چون جولیا دختر دایمه. چون تقریبا ی 8 سال بود ندیده بودمش. منم بهش گفتم عمه 2 سال پیش مرد. که یهو گریش گرفت و امد بغلم. من و جولیا از بچگی باهم بزرگ شدیم جولیا خیلی دختر خوببه.
تهیونگ: دوسش داری؟
سونگ کانگ: راستش اره.
تهیونگ: پس چرا همش دنبال ا/تی؟
سونگ کانگ: راستش خودمم گیچ شدم. از ی ور جولیا رو دوست دارم از ی ورم ا/ت.
تهیونگ: بنظرت یعنی الان ا/ت کجاست؟
سونگ کانگ: منم نمیدونم.
همه جا رو دنبالش رفتم ولی پیداش نکردم
𝕻𝖆𝖗𝖙_30
ویو شوگا
ا/ت واقعا دختری بود که به درد مافیا بودن میخورد. نمیتونستم ی دختر که مافیا بودن تو خونشه رو از دست بدم. پس وقتی داشت از شرکت میرفت بیرون به چند تا از زیر دستام گفتم گیرش بندازن و بیارنش عمارتم.
ویو ا/ت
داشتم از شرکت میومدم بیرون که یهو توسط ی نفر کشیده شدم و سیاهی مطلق.
ویو سونگ کانگ
این دو روز هست که دنبال ا/ت هستم. ولی پیداش نمی کنم. انگار اب شده رفته تو زمین چاره ای ندارم باید از تهیونگ بپرسم که ا/ت پیششه یا نه.
بهش زنگ زدم.
تهیونگ: الو
سونگ کانگ: سلام تهیونگ. سونگ کانگم.
تهیونگ: خوب چته؟
سونگ کانگ: خواستم بدونم ا/ت پیش تو هست؟
تهیونگ: نه. چطور؟
سونگ کانگ: این دو روز دنبالشم انگار اب شده رفته تو زمین.
تهیونگ: م.. منظورت چیه؟
سریع بیا عمارتم ببینم چی شده.
سونگ کانگ: الان میام.
ویو تهیونگ
یعنی چی که ا/ت گم شده؟
(یهو زنگ خونه به صدا در امد سونگ کانگ بود)
تهیونگ: از همون روز داخل شرکت تعریف کن بگو چرا ا/ت از دستت عصبانی بود؟
سونگ کانگ: وقتی من جولیا رو فرستادید بیرون جولیا گفت چخبر از عمه. راستش من یادم نبود چون جولیا دختر دایمه. چون تقریبا ی 8 سال بود ندیده بودمش. منم بهش گفتم عمه 2 سال پیش مرد. که یهو گریش گرفت و امد بغلم. من و جولیا از بچگی باهم بزرگ شدیم جولیا خیلی دختر خوببه.
تهیونگ: دوسش داری؟
سونگ کانگ: راستش اره.
تهیونگ: پس چرا همش دنبال ا/تی؟
سونگ کانگ: راستش خودمم گیچ شدم. از ی ور جولیا رو دوست دارم از ی ورم ا/ت.
تهیونگ: بنظرت یعنی الان ا/ت کجاست؟
سونگ کانگ: منم نمیدونم.
همه جا رو دنبالش رفتم ولی پیداش نکردم
۱.۳k
۰۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.