FIRST LOVE
پارت3
*Taehyung pov*
دکتر جانگ بعد از معاینه سانا اومد بیرون و منو برد تو یه اتاقی که تنها باشیم
دکتر جانگ : آقای تهیونگ الان حالشون خوبه بهشون مسکن زدم تا دردشون کم شه ولی اگه بازم اتفاقی افتاد بهم زنگ بزنید
از دکتر تشکر کردم و دکتر که رفت اومدم پیش سانا از اینکه دیگه تو خونه نمیرقصه و آهنگ نمیخونه خیلی ناراحت بودم رفتم پیشش دراز کشیدم و به سمت خودم برش گردوندم و بغلش کردم یکم نگاش کردم و پیشونیش رو بوسیدم و خوابم برد تا موقعی که با صدای سانا بیدار شدم دیدم داره بی قراری میکنه و گریه میکنه میکرد بغلش کردم و جیهوپ رو صدا زدم
*Taehyung pov*
سعی کردم با ا.ت حرف بزنم و آرومش کنم
تهیونگ: ششششششششش آروم باش سانا من پیشتم هیچ اتفاقی نیوفتاده نگران نباش هیچی نیست ششششششش.......
*Sana.pov*
داشتم کابوس میدیدم که با صدای تهیونگ که داشت باهام حرف میزد آروم شدم
کاملا بیهوش نبودم ولی خب چشمام بسته بود و فقط صدا هارو میشنیدم سعی کردم که آروم باشم و اینطور شد و آروم توی بغل تهیونگ چشمام رو باز کردم دستام رو بردم پشت کمر تهیونگ و محکم بغلش کردم و شروع کردم گریه کردن خیلی ترسیده بودم از اینکه اتفاقی برای تهیونگ و پسرا افتاده باشه ........
از بغل تهیونگ اومدم بیرون و با چشمای اشکی بهش نگاه کردم و همش میترسیدم که اتفاقی برای تهیونگ افتاده باشه به تهیونگ بریده بریده گفتم که منو ببره بیرون پیش پسرا تا ببینمشون چون مثل داداشام بودن نگرانشون بودم ......
تهیونگ منو براید استایل بغل کرد و برد بیرون منم سرمو گزاشتم بودم روی شونه تهیونگ و دستمو گزاشته بودم دور گردن تهیونگ
رفتیم پائین پیش پسرا ........
سانا : تهیونگ میشه منو بزاری رو زمین ؟
تهیونگ: ا.ت تو نمیتونی زیاد سر پا وایستی پس اگه خواستی بلند شی بهم بگو
ا.ت: باشه داداش
نشستم روی مبل و دستمو باز کردم تا پسرا بیان و بغلم کنن چون از چشماشون میشد فهمید که چقدر ترسیده بودن منم اونارو بغل کردم
وقتی که بعد چند دقیقه بغل هم دیگه بودیم از بغلشون اومدم بیرون و به تهیونگ گفتم منو ببره تو اتاق تا بخوابم چون خیلی خوابم میومد رفتیم تو اتاق و تهیونگ منو خوابوند رو تخت داشت میرفت که دستشو گرفتم و بهش گفتم.......
*Taehyung pov*
دکتر جانگ بعد از معاینه سانا اومد بیرون و منو برد تو یه اتاقی که تنها باشیم
دکتر جانگ : آقای تهیونگ الان حالشون خوبه بهشون مسکن زدم تا دردشون کم شه ولی اگه بازم اتفاقی افتاد بهم زنگ بزنید
از دکتر تشکر کردم و دکتر که رفت اومدم پیش سانا از اینکه دیگه تو خونه نمیرقصه و آهنگ نمیخونه خیلی ناراحت بودم رفتم پیشش دراز کشیدم و به سمت خودم برش گردوندم و بغلش کردم یکم نگاش کردم و پیشونیش رو بوسیدم و خوابم برد تا موقعی که با صدای سانا بیدار شدم دیدم داره بی قراری میکنه و گریه میکنه میکرد بغلش کردم و جیهوپ رو صدا زدم
*Taehyung pov*
سعی کردم با ا.ت حرف بزنم و آرومش کنم
تهیونگ: ششششششششش آروم باش سانا من پیشتم هیچ اتفاقی نیوفتاده نگران نباش هیچی نیست ششششششش.......
*Sana.pov*
داشتم کابوس میدیدم که با صدای تهیونگ که داشت باهام حرف میزد آروم شدم
کاملا بیهوش نبودم ولی خب چشمام بسته بود و فقط صدا هارو میشنیدم سعی کردم که آروم باشم و اینطور شد و آروم توی بغل تهیونگ چشمام رو باز کردم دستام رو بردم پشت کمر تهیونگ و محکم بغلش کردم و شروع کردم گریه کردن خیلی ترسیده بودم از اینکه اتفاقی برای تهیونگ و پسرا افتاده باشه ........
از بغل تهیونگ اومدم بیرون و با چشمای اشکی بهش نگاه کردم و همش میترسیدم که اتفاقی برای تهیونگ افتاده باشه به تهیونگ بریده بریده گفتم که منو ببره بیرون پیش پسرا تا ببینمشون چون مثل داداشام بودن نگرانشون بودم ......
تهیونگ منو براید استایل بغل کرد و برد بیرون منم سرمو گزاشتم بودم روی شونه تهیونگ و دستمو گزاشته بودم دور گردن تهیونگ
رفتیم پائین پیش پسرا ........
سانا : تهیونگ میشه منو بزاری رو زمین ؟
تهیونگ: ا.ت تو نمیتونی زیاد سر پا وایستی پس اگه خواستی بلند شی بهم بگو
ا.ت: باشه داداش
نشستم روی مبل و دستمو باز کردم تا پسرا بیان و بغلم کنن چون از چشماشون میشد فهمید که چقدر ترسیده بودن منم اونارو بغل کردم
وقتی که بعد چند دقیقه بغل هم دیگه بودیم از بغلشون اومدم بیرون و به تهیونگ گفتم منو ببره تو اتاق تا بخوابم چون خیلی خوابم میومد رفتیم تو اتاق و تهیونگ منو خوابوند رو تخت داشت میرفت که دستشو گرفتم و بهش گفتم.......
۱۰۷.۹k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.