Escape love Continue part. 29
همه شو یکی یکی سوال میپرسیدن و با حوصله بهشون جواب میدادم که بالاخره همه به خاطر. نشون امدن
همه حالشون اوکی بود ولی هه مین هنوز تو چشماش پر حرف بود و بغض
بهش نگاه کردن و لبخندزدمو بغلش کردم
با خیس شدن لباسم فهمیدم داره گریه میکنه برا این که خالی بشه کمرشو اروم نوازش میکردم و سرشو میبوسیدم و زیر گوشش گفتم
_تموم شد دیگه همینا من پیشتم برا همیشه هستم اروم باش
اروم اشک میریخت و نوازشش میکردم
همه با لبخند تلخی بهمون نگاه میکردن
بعد چند دقیقه هه مین گریه کردنش تمام شد و ولی بازم او بغلم بود و به صدا قلبم گوش میداد و چشماش بسته بومین
«از دید هه مین»
تنها چیزی که میتونست منو اروم کنه و منو به ارامش مکثم برسونه خودش بود
اروم سرمو تو سینش گذاشته بود و به صدای ضربان قلبش گوش میدادم
چشمام کم کم گرم شد و خوابم برد
«صبح روز بعد»
باحس صحبت کردن یکی چشمامو باز کردم دیدم
تهیونگ کنار شکمم نشسته و داره حرف میزنه
_ نبینم مامانی تو اذیت کنی هااا الان اومدی مامانتو ازم گرفتی بعدا به حسابت میرسم وروجک خر
با حرفش خندم گرفتمو صدا خندم بالا رفت
تهیونگ با شنیدن خنده هام اومد رو تخت نشست
_ به به پرنسس من بیدار شده
چطوری مامان کوچولو؟
+ خوبم تو خوبی؟
_ مگه میشه پیش تو نباشم و خوب نباشم
خندیدمو منو تو بغل خودش کشوند
_خب مامان کوچولو ما دلش چیکشیده براش بیارم
+ اومممممممم بوس میخوام
_ هان؟
+ بوس میخوام دلم بوس میخواد
_😂😂اها بوس میخوای بیا بت بوس بدم
سرشو نزدیکم کرد و لباشو رو لبام گذاشت و اروم لبامو بوسید
یه دفعه شکمم تکون خورد
اخمی کردمو اخ ریزی گفتم
تهیونگ با نگران ازم خدا شد و بم نگاه کرد
_ چیشد خوبی ؟ حالت بد شود ؟
همون جوری که چشمام بسته بود سرمو تکون دادم
+ هیچی یکی این پایین حسودی کرد
تهیونگ خندید و سمت شکمم رفت
_ هعی بچه صدامو میشنوی بزار بیایی بیرون بعد صاحب شو ها😂😂مامانت مال منه مال توم نیست 😛😛
از حرکاتش خندم می گرفتم و میخندیدم
بمونید تو خماری😁😁😁
سلام سلام به همه چطور مطورین
بالاخره امدم اینم قسمت یکی مونده به اخری 😃
قسمت اخرم فردا پس فردا میزارم دیگه
لایک و کامنت یادتون نره 💜💜
بوس 💜
همه حالشون اوکی بود ولی هه مین هنوز تو چشماش پر حرف بود و بغض
بهش نگاه کردن و لبخندزدمو بغلش کردم
با خیس شدن لباسم فهمیدم داره گریه میکنه برا این که خالی بشه کمرشو اروم نوازش میکردم و سرشو میبوسیدم و زیر گوشش گفتم
_تموم شد دیگه همینا من پیشتم برا همیشه هستم اروم باش
اروم اشک میریخت و نوازشش میکردم
همه با لبخند تلخی بهمون نگاه میکردن
بعد چند دقیقه هه مین گریه کردنش تمام شد و ولی بازم او بغلم بود و به صدا قلبم گوش میداد و چشماش بسته بومین
«از دید هه مین»
تنها چیزی که میتونست منو اروم کنه و منو به ارامش مکثم برسونه خودش بود
اروم سرمو تو سینش گذاشته بود و به صدای ضربان قلبش گوش میدادم
چشمام کم کم گرم شد و خوابم برد
«صبح روز بعد»
باحس صحبت کردن یکی چشمامو باز کردم دیدم
تهیونگ کنار شکمم نشسته و داره حرف میزنه
_ نبینم مامانی تو اذیت کنی هااا الان اومدی مامانتو ازم گرفتی بعدا به حسابت میرسم وروجک خر
با حرفش خندم گرفتمو صدا خندم بالا رفت
تهیونگ با شنیدن خنده هام اومد رو تخت نشست
_ به به پرنسس من بیدار شده
چطوری مامان کوچولو؟
+ خوبم تو خوبی؟
_ مگه میشه پیش تو نباشم و خوب نباشم
خندیدمو منو تو بغل خودش کشوند
_خب مامان کوچولو ما دلش چیکشیده براش بیارم
+ اومممممممم بوس میخوام
_ هان؟
+ بوس میخوام دلم بوس میخواد
_😂😂اها بوس میخوای بیا بت بوس بدم
سرشو نزدیکم کرد و لباشو رو لبام گذاشت و اروم لبامو بوسید
یه دفعه شکمم تکون خورد
اخمی کردمو اخ ریزی گفتم
تهیونگ با نگران ازم خدا شد و بم نگاه کرد
_ چیشد خوبی ؟ حالت بد شود ؟
همون جوری که چشمام بسته بود سرمو تکون دادم
+ هیچی یکی این پایین حسودی کرد
تهیونگ خندید و سمت شکمم رفت
_ هعی بچه صدامو میشنوی بزار بیایی بیرون بعد صاحب شو ها😂😂مامانت مال منه مال توم نیست 😛😛
از حرکاتش خندم می گرفتم و میخندیدم
بمونید تو خماری😁😁😁
سلام سلام به همه چطور مطورین
بالاخره امدم اینم قسمت یکی مونده به اخری 😃
قسمت اخرم فردا پس فردا میزارم دیگه
لایک و کامنت یادتون نره 💜💜
بوس 💜
۱۶.۶k
۱۷ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.