پارت11
#پارت11
#دخترکوچولویمن👧🏻💧
همراه بهسا به اتاقم رفتیم
لباس خوابی که براش خریده بودمو به دستش دادم و گفتم:
+ بپوش اینو
گیج نگام کرد و قدمی عقب رفت
_همین لباسام خوبه چرا باید اینارو بپوشم؟
+ هیس
اینجا فقط من میگم چیکارکنی چیکارنکنی خب؟ بگیر اینو بپوش حوصله ی ناز کردن ندارم
بهسا لباسو از دستم گرفت و براندازش کرد
سرخ شده گفت:
+ این لباس خیلی کوتاهه
درست نیست اینو جلوی شما بپوشم
نامحرمیم....
+ میپوشی یا به زور بپوشونمت بچه؟!
با نیم متر قد منو معطل خودت کردی!!!
با بلبل زبونی گفت:
_ مگه لباس پوشیدنم زوری میشه؟ من اینار نمیپو.....
نزاشتم حرفش تموم شه و سیلی به صورتش زدم که پخش زمین شد
یه طرف صورتش بخاطر ضربه دستم قرمز شده بود ، یعنی انقد لاغر و نحیف بود که با یه سیلی بیوفته؟
بهسا شروع به گریه کرد و منم بی توجه بهش دست بردم سمت لباسش و تو یه حرکت درش آوردم
التماس میکرد تاکاریش نداشته باشم و ولش کنم
با دستاش خودشو پوشونده بود و نمیزاشت کاری کنم
عصبی بغلش کردم و پرتش کردم روی تخت که...
#دخترکوچولویمن👧🏻💧
همراه بهسا به اتاقم رفتیم
لباس خوابی که براش خریده بودمو به دستش دادم و گفتم:
+ بپوش اینو
گیج نگام کرد و قدمی عقب رفت
_همین لباسام خوبه چرا باید اینارو بپوشم؟
+ هیس
اینجا فقط من میگم چیکارکنی چیکارنکنی خب؟ بگیر اینو بپوش حوصله ی ناز کردن ندارم
بهسا لباسو از دستم گرفت و براندازش کرد
سرخ شده گفت:
+ این لباس خیلی کوتاهه
درست نیست اینو جلوی شما بپوشم
نامحرمیم....
+ میپوشی یا به زور بپوشونمت بچه؟!
با نیم متر قد منو معطل خودت کردی!!!
با بلبل زبونی گفت:
_ مگه لباس پوشیدنم زوری میشه؟ من اینار نمیپو.....
نزاشتم حرفش تموم شه و سیلی به صورتش زدم که پخش زمین شد
یه طرف صورتش بخاطر ضربه دستم قرمز شده بود ، یعنی انقد لاغر و نحیف بود که با یه سیلی بیوفته؟
بهسا شروع به گریه کرد و منم بی توجه بهش دست بردم سمت لباسش و تو یه حرکت درش آوردم
التماس میکرد تاکاریش نداشته باشم و ولش کنم
با دستاش خودشو پوشونده بود و نمیزاشت کاری کنم
عصبی بغلش کردم و پرتش کردم روی تخت که...
۳.۰k
۲۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.