bittre and sweet
bittre and sweet
part30
جانگ:وقتی رسیدم به عمارت ارباب بلند کردم داشتم میبردمش تو وقتی داشتم میبردمش گوشیم زنگ خورد
جانگ:بله عزیزم
زنش:عزیزم زود باش خودتو برسون بیمارستان...دخترمون غش کرده (گریه)
جانگ:باشه زود خودمو میرسونم
قطع کرد
جانگ:ارباب رو گذاشتم روی مبل چون عجله داشتم
جانگ :آهای اجوما
ات زوداومد
ات:آقا اجوما خسته بودن زود خوابیدن کاری داشتید باهاشون
جانگ: گوش کن ارباب بد مست کرده حواست بهش باشه من دخترم غش کرده باید برم بیمارستان
ات:چشم
جانگ رفت
آن:وقتی رفتم ارباب بلند کردم دستش خیلی داغ بود بزور زیر یه بازوشو گرفتم بردمش تو اتاقش گفتم شاید سرما خورده باشه دستمو گذاشتم روی پیشونیش دیدم خیلی تب داره انقدی که فکر کنم ۴۰ درجه تب داشت زود پاشدم یه دستمال پارچه ای رو با اب سرد خیس کردم بردم گذاشتم روی پیشونیش یه شربت سرما خوردگی توی آشپز خونه بود یه قاشق بهش دادم تاصب فقط دستمال خیس میکردم میذاشتم روی پیشونیش که نمیدونم کی همونجا خوابم برد
تهیونگ ویو
با نور زیاد آفتاب بیدار شدن دور و برم و نگاه کردم دیدم ات خوابیده روی زمین دستمال پارچه ای و یه شربت روی میز کشو کنار تختم بود شربترو برداشتم دیدم مال سرما خوردگی بود نکنه مندیشب تب داشتم آن تا صبح پیشم بوده از روی تخت پاشدم بغلش کردم بردمش توی یکی از اتاقایی که برایش آماده کردم گذاشتمش روی تخت پتو کشیدم روش و از اتاق اومدم بیرون
...
🪽🌫️
part30
جانگ:وقتی رسیدم به عمارت ارباب بلند کردم داشتم میبردمش تو وقتی داشتم میبردمش گوشیم زنگ خورد
جانگ:بله عزیزم
زنش:عزیزم زود باش خودتو برسون بیمارستان...دخترمون غش کرده (گریه)
جانگ:باشه زود خودمو میرسونم
قطع کرد
جانگ:ارباب رو گذاشتم روی مبل چون عجله داشتم
جانگ :آهای اجوما
ات زوداومد
ات:آقا اجوما خسته بودن زود خوابیدن کاری داشتید باهاشون
جانگ: گوش کن ارباب بد مست کرده حواست بهش باشه من دخترم غش کرده باید برم بیمارستان
ات:چشم
جانگ رفت
آن:وقتی رفتم ارباب بلند کردم دستش خیلی داغ بود بزور زیر یه بازوشو گرفتم بردمش تو اتاقش گفتم شاید سرما خورده باشه دستمو گذاشتم روی پیشونیش دیدم خیلی تب داره انقدی که فکر کنم ۴۰ درجه تب داشت زود پاشدم یه دستمال پارچه ای رو با اب سرد خیس کردم بردم گذاشتم روی پیشونیش یه شربت سرما خوردگی توی آشپز خونه بود یه قاشق بهش دادم تاصب فقط دستمال خیس میکردم میذاشتم روی پیشونیش که نمیدونم کی همونجا خوابم برد
تهیونگ ویو
با نور زیاد آفتاب بیدار شدن دور و برم و نگاه کردم دیدم ات خوابیده روی زمین دستمال پارچه ای و یه شربت روی میز کشو کنار تختم بود شربترو برداشتم دیدم مال سرما خوردگی بود نکنه مندیشب تب داشتم آن تا صبح پیشم بوده از روی تخت پاشدم بغلش کردم بردمش توی یکی از اتاقایی که برایش آماده کردم گذاشتمش روی تخت پتو کشیدم روش و از اتاق اومدم بیرون
...
🪽🌫️
۵.۳k
۲۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.