♡اردو ی عاشقانه♡
سلام من ا.ت هستم ۲۰ سالمه چند وقتیه که با تهیونگ کات کردم ولی خیلی دلم براش تنگ شده ولی با اینکه هر روز تو مدرسه همو میبینیم .
صبح بلند شدم کله وسایلم رو جمع کردم و لباس پوشیدم رفتم دستشویی و برگشتم رفتم تو آشپز خونه از تو یخچال آب میوه در آوردم و با یه کیک خوردم و کفشم رو پوشیدم و رفتم سوار دوچرخه شدم و رفتم مدرسه
رفتم داخل سالن و رفتم پیشه کلاسم و امروز هم اردو داشتیم
تق تق
استاد . بیا تو
ا.ت. سلام
استاد. سلام ، میتونی بشینی
میخواستم برم پیشه جونا بشینم دیدم جولی اومده نشسته
ا.ت. اما استاد اینجا که پره
استاد. میتونی پیشه تهیونگ بشینی
ا.ت. اما...
استاد. وقت کلاس رو نگیر ا.ت گفتم اونجا بشین
ا.ت. اوففف، چشم
رفتم اون لبه لبه میز نشستم که اصلا بهش نزدیک نشم ولی باز دلم براش تنگ شده بود همش بهم نگاه میکرد من اصلا محل نمیدادم و فقط داشتم زر های معلم رو گوش میدادم
n1m
زنگ خورد تمام وسیله هام رو جمع کردم دسته جونا رو گرفتم و باهم رفتیم کافه مدرسه و اونجا غذا گرفتیم
جونا. تو چقدر دیر کردی
ا.ت. دیشب دیر خوابیدم
جونا. باز دلت تنگ شده واسش؟
ا.ت. اره خب الان تو جایه من بودی همینطوری بودی(بقذ)
جونا. اون که تورو محل نمیده چرا دوسش داری .
ا.ت. من بهش محل نمیدم اون از اول کلاس داشت بهم نگاه میکرد ببین الان رو اون میز داره به منو تو نگاه میکنه
جونا. خب چرا حرف دلت رو نمیگی بهش
ا.ت. نمیتونم میترسم قبول نکنه
جونا. خیلی کصخلی دختر
ا.ت. گوه نخور ، ولش کن آدم اصلا نمیتونه باهات حرف بزنه
زنگ خورد و رفتیم تو کلاس در باز شد معاونمون اومد و گفت که ساعت اردو الان شروع میشه باید گروه انتخواب بکنیم منو جونا و جینا تو یه گروه بودیم و تهیونگ یه دختره و جونگ ووک تو یه گروه یکم حسودیم شد ولی اهمیتی ندادم و خودمو برای اردو آماده کردم
پرش زمانی به اردو
هر گروه چادرهای خودشون رو گذاشتن من تو یه چادر جونا تو یه چادر و جینا تو یه چادر و وسیله هامون رو چیدیم و باهم میگفتیم و میخندیدیم گروه تهیونگ هم بعد نبودش اون دختره اشغالو نگاه چطوری خودشو میچسبونه به تهیونگم..چ..چیز منظورم تهیونگه
هوا. کمکم داشت تاریک میشد یهو معاونمون پشت میکروفون گفت: دانش اموزا راس ساعت ۸ تو چادر هستی آهنگ بلند ممنوع بیرون اومدن از چادر ممنوع جنگل رفتن ممنوع آتیش دادن ذباله ها ممنوع .
ساعت گوشیم رو دیدم دیدم که ۵ دقیقه به ۸ هست
ا.ت. بچه ها شب بخیر
جینا. شب بخیر
جونا. شب بخیر
همه رفتیم تو چادر و دراز کشیدم و تو فکر بودم که چرا با تهیونگ کات کردم
پرش زمانی به اون موقعه.
داشتم لباسامو تو اتاقم مرتب میکردم که یهو یکی از پشت بقلم کرد برگشتم دیدم تهیونگه
ته. سلام چاگیا
ا.ت. سلام اوپا، دهنت بو خوبی نمیده الکل خوردی؟
و.
صبح بلند شدم کله وسایلم رو جمع کردم و لباس پوشیدم رفتم دستشویی و برگشتم رفتم تو آشپز خونه از تو یخچال آب میوه در آوردم و با یه کیک خوردم و کفشم رو پوشیدم و رفتم سوار دوچرخه شدم و رفتم مدرسه
رفتم داخل سالن و رفتم پیشه کلاسم و امروز هم اردو داشتیم
تق تق
استاد . بیا تو
ا.ت. سلام
استاد. سلام ، میتونی بشینی
میخواستم برم پیشه جونا بشینم دیدم جولی اومده نشسته
ا.ت. اما استاد اینجا که پره
استاد. میتونی پیشه تهیونگ بشینی
ا.ت. اما...
استاد. وقت کلاس رو نگیر ا.ت گفتم اونجا بشین
ا.ت. اوففف، چشم
رفتم اون لبه لبه میز نشستم که اصلا بهش نزدیک نشم ولی باز دلم براش تنگ شده بود همش بهم نگاه میکرد من اصلا محل نمیدادم و فقط داشتم زر های معلم رو گوش میدادم
n1m
زنگ خورد تمام وسیله هام رو جمع کردم دسته جونا رو گرفتم و باهم رفتیم کافه مدرسه و اونجا غذا گرفتیم
جونا. تو چقدر دیر کردی
ا.ت. دیشب دیر خوابیدم
جونا. باز دلت تنگ شده واسش؟
ا.ت. اره خب الان تو جایه من بودی همینطوری بودی(بقذ)
جونا. اون که تورو محل نمیده چرا دوسش داری .
ا.ت. من بهش محل نمیدم اون از اول کلاس داشت بهم نگاه میکرد ببین الان رو اون میز داره به منو تو نگاه میکنه
جونا. خب چرا حرف دلت رو نمیگی بهش
ا.ت. نمیتونم میترسم قبول نکنه
جونا. خیلی کصخلی دختر
ا.ت. گوه نخور ، ولش کن آدم اصلا نمیتونه باهات حرف بزنه
زنگ خورد و رفتیم تو کلاس در باز شد معاونمون اومد و گفت که ساعت اردو الان شروع میشه باید گروه انتخواب بکنیم منو جونا و جینا تو یه گروه بودیم و تهیونگ یه دختره و جونگ ووک تو یه گروه یکم حسودیم شد ولی اهمیتی ندادم و خودمو برای اردو آماده کردم
پرش زمانی به اردو
هر گروه چادرهای خودشون رو گذاشتن من تو یه چادر جونا تو یه چادر و جینا تو یه چادر و وسیله هامون رو چیدیم و باهم میگفتیم و میخندیدیم گروه تهیونگ هم بعد نبودش اون دختره اشغالو نگاه چطوری خودشو میچسبونه به تهیونگم..چ..چیز منظورم تهیونگه
هوا. کمکم داشت تاریک میشد یهو معاونمون پشت میکروفون گفت: دانش اموزا راس ساعت ۸ تو چادر هستی آهنگ بلند ممنوع بیرون اومدن از چادر ممنوع جنگل رفتن ممنوع آتیش دادن ذباله ها ممنوع .
ساعت گوشیم رو دیدم دیدم که ۵ دقیقه به ۸ هست
ا.ت. بچه ها شب بخیر
جینا. شب بخیر
جونا. شب بخیر
همه رفتیم تو چادر و دراز کشیدم و تو فکر بودم که چرا با تهیونگ کات کردم
پرش زمانی به اون موقعه.
داشتم لباسامو تو اتاقم مرتب میکردم که یهو یکی از پشت بقلم کرد برگشتم دیدم تهیونگه
ته. سلام چاگیا
ا.ت. سلام اوپا، دهنت بو خوبی نمیده الکل خوردی؟
و.
۲.۶k
۱۵ مرداد ۱۴۰۲