p¹¹
p¹¹
گوشیم زنگ خورد.
جواب دادم:
+بله
×هرجا هستی زود خودت رو برسون...آخ یکم یواش تر
منو فیلکس تصادف کردیم. الان بیمارستانیم.
+کدوم بیمارستان
آدرس رو که گرفتم سریع و با دخترا رفتیم بیمارستان
"بیمارستان"
بدو بدو رفتم سمت پذیرش و گفتم
+دوتا تصادفی آوردن اینجا
پذیرش: یه دیقه وایستید...بله به اسم های گوم یانگ سو...
بیشتر از این معطل نکردم و گفتم
+کدوم اتاق
پذیرش: سمت راست انتهای راه رو اتاق ۵۵۰
اوکی گفتم و رفتیم.
چاه یون از من سریع تر در اتاق و باز کرد و خودش رو پرت کرد تو اتاق رفت سمت فلیکس که رو تخت نشسته بود پرستار داشت حالش رو چک میکرد گفت
چاه یون: هیی خوبی اتفاقی برات نیوفتاده که
فلیکس: چرا تصادف کردم
چاه یون: هوفف زیاد که صدمه ندیدی نه؟
فلیکس: نه
چاه یون فلیکس رو کشید تو بغلش و گفت
چاه یون: تا بیام و به اینجا برسم مردم و زنده شدم
فلیکس: نگران نباش دیگه من خوبم عزیزم
ماهم که کشک منو ات که دهنمون با کف زمین برخورد .میکرد دیگه انقد باز مونده بود.
یانگ سو رو دیدم که دستاشو مشت کرد و سرش رو انداخت پایین.
از اتاق رفت بیرون منم به خودم اومدم بیخیالشون شدم الان برام حال یانگ سو مهم بود.
رفتم دنبالش که دیدم نشسته رو یکی از صندلی های حیاط بیمارستان
رفتم سمتش دستمو گذاشتم رو شونش و گفتم
گوشیم زنگ خورد.
جواب دادم:
+بله
×هرجا هستی زود خودت رو برسون...آخ یکم یواش تر
منو فیلکس تصادف کردیم. الان بیمارستانیم.
+کدوم بیمارستان
آدرس رو که گرفتم سریع و با دخترا رفتیم بیمارستان
"بیمارستان"
بدو بدو رفتم سمت پذیرش و گفتم
+دوتا تصادفی آوردن اینجا
پذیرش: یه دیقه وایستید...بله به اسم های گوم یانگ سو...
بیشتر از این معطل نکردم و گفتم
+کدوم اتاق
پذیرش: سمت راست انتهای راه رو اتاق ۵۵۰
اوکی گفتم و رفتیم.
چاه یون از من سریع تر در اتاق و باز کرد و خودش رو پرت کرد تو اتاق رفت سمت فلیکس که رو تخت نشسته بود پرستار داشت حالش رو چک میکرد گفت
چاه یون: هیی خوبی اتفاقی برات نیوفتاده که
فلیکس: چرا تصادف کردم
چاه یون: هوفف زیاد که صدمه ندیدی نه؟
فلیکس: نه
چاه یون فلیکس رو کشید تو بغلش و گفت
چاه یون: تا بیام و به اینجا برسم مردم و زنده شدم
فلیکس: نگران نباش دیگه من خوبم عزیزم
ماهم که کشک منو ات که دهنمون با کف زمین برخورد .میکرد دیگه انقد باز مونده بود.
یانگ سو رو دیدم که دستاشو مشت کرد و سرش رو انداخت پایین.
از اتاق رفت بیرون منم به خودم اومدم بیخیالشون شدم الان برام حال یانگ سو مهم بود.
رفتم دنبالش که دیدم نشسته رو یکی از صندلی های حیاط بیمارستان
رفتم سمتش دستمو گذاشتم رو شونش و گفتم
۵۰.۹k
۲۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.