فیک تهیونگ
𝒯𝒽𝑒 𝓉𝒶𝓉𝓉𝑜 𝑜𝒻 𝒶 𝓅𝓈𝓎𝒸𝒽𝑜¹³
"هنوز پیداش نکردی؟"
برگشتم سمت صدایی که از پشت سرم میومد.
مزاحم همیشگی..
+: تو اینجا چه علمی میکنی!؟
_: اوممم اومدم بهت کمک کنم، شاید زودتر پیداشون کنی.
+: هوففففف...وایسا... اصلا تو از کجا میدونی اینارو!؟؟؟
_: خببب... داداش جئون جونگکوک توی همون مدرسهس.. اون تو و جینا رو میشناسه. یه بار داداشش ریده بود به معلما، اوناهم جونگکوکو خواستن... اونم توی مدرسه جینا رو با اون پسره دید.
+: با عقل جور درمیاد..
_: خیلهخب حالا بیا بهت بگم کجان.
دستمو گرفت و پشت خودش منو میبرد.
تو اینکه درست روبهردی ما با یه فاصلهی زیادی اونا روی صندلی نشسته بودن. پسره ماسک داشت و نمیتونستم چهرشو ببینم.. ولی جینا... وای جیناااا تو منو میکشیییییی
_: بهت ثابت شد.
+: صب کن.
گوشیمو برداشتم و شماره جینا رو گرفتم.
میتونستم ببینم که گوشیشو برداشت و به پسره اشاره کرد که ساکت بشه.
*: الو.. اونی.
+: جینا.... کجایی؟
*: یهساعتی میشه برگشتم خونه از مدرسه.... چیزی شده؟
+: نه... خواستم بگم امروز من یکم دیرتر میام خونه. مواظب خودت باش.
*: باشه.. کاری نداری؟*کیوت*
لبخند غمگینی به چهره کیدتش زدم. میتونستم لرزش دستای پسره و تکون خوردن سیب گلوشو رو هم ببینم نسبت به چهرهی جینا.
+: نه....خدافظ.
گوشیرو قطع کرد و سرشو پایین انداخت.
مطمئنم ولش میکردی گریش درمیومد وسط پارک.
دستای مشک شدشو روی زانوهاش فشار داد. و با صدای خیلی ضعیفی زمزمه کرد:
+: یعنی انقدر براش کم گذاشتم که به پسر غریبه روآورد؟*بغض*
_: هیهیهی... آروم باش دختر!
نگاهی دوباره به جونوو انداختم. وبا لکنت به حرفم ادامه دادم.
_: دی..دیدی پسرو.. لرزش دستاش وقتی جینا داشت اونطکری باهات حرف میزد رو دیدی؟ ا.ت اون واقعا دوسش داره. انقدر بهش سخت نگیر.
+: اما من نمیتونم بهش اعتماد کنم.. خودت میدونی موقعیتمو.... میدونی چقدر جینا برام ارزش داره! اگر یه روزی بخوان...
بغض رو بهزور جمع کرد و ادامه داد:
+: بخوان با جو...جون جینا منو تهدید کنن..
نفسنفس میزد.
دستشو گرفتم و بلندش کردم. کمکش کردم روی یکی از صندلیا بشینه.
کمکم دیگه داشت آروم میشد.
حق داره که نگران خواهرش باشه... ولی جونوو قرار نیست بلایی سر جینا بیاره..
هییی مرد ما خودمونم اونقور نامرد نیستیم با جونوو، جینا رو خر کنیم تا ا.ت رو عذاب بدیم..
هه.. ولی اینجور که معلومه جونوو خر شده...نه جینا.
"هنوز پیداش نکردی؟"
برگشتم سمت صدایی که از پشت سرم میومد.
مزاحم همیشگی..
+: تو اینجا چه علمی میکنی!؟
_: اوممم اومدم بهت کمک کنم، شاید زودتر پیداشون کنی.
+: هوففففف...وایسا... اصلا تو از کجا میدونی اینارو!؟؟؟
_: خببب... داداش جئون جونگکوک توی همون مدرسهس.. اون تو و جینا رو میشناسه. یه بار داداشش ریده بود به معلما، اوناهم جونگکوکو خواستن... اونم توی مدرسه جینا رو با اون پسره دید.
+: با عقل جور درمیاد..
_: خیلهخب حالا بیا بهت بگم کجان.
دستمو گرفت و پشت خودش منو میبرد.
تو اینکه درست روبهردی ما با یه فاصلهی زیادی اونا روی صندلی نشسته بودن. پسره ماسک داشت و نمیتونستم چهرشو ببینم.. ولی جینا... وای جیناااا تو منو میکشیییییی
_: بهت ثابت شد.
+: صب کن.
گوشیمو برداشتم و شماره جینا رو گرفتم.
میتونستم ببینم که گوشیشو برداشت و به پسره اشاره کرد که ساکت بشه.
*: الو.. اونی.
+: جینا.... کجایی؟
*: یهساعتی میشه برگشتم خونه از مدرسه.... چیزی شده؟
+: نه... خواستم بگم امروز من یکم دیرتر میام خونه. مواظب خودت باش.
*: باشه.. کاری نداری؟*کیوت*
لبخند غمگینی به چهره کیدتش زدم. میتونستم لرزش دستای پسره و تکون خوردن سیب گلوشو رو هم ببینم نسبت به چهرهی جینا.
+: نه....خدافظ.
گوشیرو قطع کرد و سرشو پایین انداخت.
مطمئنم ولش میکردی گریش درمیومد وسط پارک.
دستای مشک شدشو روی زانوهاش فشار داد. و با صدای خیلی ضعیفی زمزمه کرد:
+: یعنی انقدر براش کم گذاشتم که به پسر غریبه روآورد؟*بغض*
_: هیهیهی... آروم باش دختر!
نگاهی دوباره به جونوو انداختم. وبا لکنت به حرفم ادامه دادم.
_: دی..دیدی پسرو.. لرزش دستاش وقتی جینا داشت اونطکری باهات حرف میزد رو دیدی؟ ا.ت اون واقعا دوسش داره. انقدر بهش سخت نگیر.
+: اما من نمیتونم بهش اعتماد کنم.. خودت میدونی موقعیتمو.... میدونی چقدر جینا برام ارزش داره! اگر یه روزی بخوان...
بغض رو بهزور جمع کرد و ادامه داد:
+: بخوان با جو...جون جینا منو تهدید کنن..
نفسنفس میزد.
دستشو گرفتم و بلندش کردم. کمکش کردم روی یکی از صندلیا بشینه.
کمکم دیگه داشت آروم میشد.
حق داره که نگران خواهرش باشه... ولی جونوو قرار نیست بلایی سر جینا بیاره..
هییی مرد ما خودمونم اونقور نامرد نیستیم با جونوو، جینا رو خر کنیم تا ا.ت رو عذاب بدیم..
هه.. ولی اینجور که معلومه جونوو خر شده...نه جینا.
۲.۸k
۰۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.