پارت ۳۰ : حاکمان جهنم
آقا امیر جواب بده چرا
زهراجون آقا محمد رضا من بچم اینجوری اوردم که اینجور تحویلم دادید
امیر : آخ چه بساطی واسه ما درست کردید که هی ما باید دعوا کنیم تو عیدی
ببین زنعمو پسرت یا بهتره بگم پسرتون با اون یکیم کار دارم از وقتی اومدن با نگاه هاشون حرف هاشون و لمس هت شون موقع تعارف دارن خواهر من رو اذیت میکنن بعدشم پسر شما اومده اینجا میگه خواهر تو زن منه من شوهرشم
زهرا خانم : یعنی چی زن کی شوهر کی یکیتون بگه چی گفتن اینا
جونگ کوک : مامان جون من یه ا.ت گفتم ا.ت عزیزم یه لحظه میایی
زهرا خانوم: خب
جونگ کوک : آقا هم میگه به چه حقی به زن میگید عزیزم
زهرا خانم: علی زنعمو کی گفته دختر من زن تو عه
سمیه گره روسریش رو سفت کرد و پاهاش رو رو پا انداخت و بعدش گفت : والا زهرا جون حالا تا موضوع پیش کشیده هست بزار ماهم بگیم اگه اجازه بدید تز ا.ت برای علی خاستگاری کنیم
پسرا باهم: نخیر نمیشه
آقا ممدرضا: وایسید ببینم حشمت داداش این چه وضعیه من مگه مغز خر خوردم مگه بچم بیام دختر دست گلم رو بدم پسره تو هان
سمیه : دیگه شما هم دارید شلوغش میکنید پسره من چشه از خداتونم باشه بخواید دومادتون بشه
جین : زنعمو برید به پسرتون بگید با فاطمه و زینب و سارا و ماهک و نبات ایتا قطع رابطه کنه بعدش بیاد حرف از ازدواج بزنه
شوگا : بعدشم پسرتون یه بار ازدواج کرده دو سال پیش همون موقع المثنی سفید گرفته کسی نفهمه رز زنش طلاقشم نداده حالا میاد حرف میزنه
خشمت : علی این چی میگه
علی : بابا به خدا من دوسش ندارم زورکی کانادا عقد کردیم
سمیه : والا همه از خداشونه پسر من ددمادشون بشه حالا چه زن داشته باشه چه نداشته باشه زهرا جون یه دبه ترشی بخر بزرگ.ت رو ترشی بندازی خب ما که رفتیم
زهراجون آقا محمد رضا من بچم اینجوری اوردم که اینجور تحویلم دادید
امیر : آخ چه بساطی واسه ما درست کردید که هی ما باید دعوا کنیم تو عیدی
ببین زنعمو پسرت یا بهتره بگم پسرتون با اون یکیم کار دارم از وقتی اومدن با نگاه هاشون حرف هاشون و لمس هت شون موقع تعارف دارن خواهر من رو اذیت میکنن بعدشم پسر شما اومده اینجا میگه خواهر تو زن منه من شوهرشم
زهرا خانم : یعنی چی زن کی شوهر کی یکیتون بگه چی گفتن اینا
جونگ کوک : مامان جون من یه ا.ت گفتم ا.ت عزیزم یه لحظه میایی
زهرا خانوم: خب
جونگ کوک : آقا هم میگه به چه حقی به زن میگید عزیزم
زهرا خانم: علی زنعمو کی گفته دختر من زن تو عه
سمیه گره روسریش رو سفت کرد و پاهاش رو رو پا انداخت و بعدش گفت : والا زهرا جون حالا تا موضوع پیش کشیده هست بزار ماهم بگیم اگه اجازه بدید تز ا.ت برای علی خاستگاری کنیم
پسرا باهم: نخیر نمیشه
آقا ممدرضا: وایسید ببینم حشمت داداش این چه وضعیه من مگه مغز خر خوردم مگه بچم بیام دختر دست گلم رو بدم پسره تو هان
سمیه : دیگه شما هم دارید شلوغش میکنید پسره من چشه از خداتونم باشه بخواید دومادتون بشه
جین : زنعمو برید به پسرتون بگید با فاطمه و زینب و سارا و ماهک و نبات ایتا قطع رابطه کنه بعدش بیاد حرف از ازدواج بزنه
شوگا : بعدشم پسرتون یه بار ازدواج کرده دو سال پیش همون موقع المثنی سفید گرفته کسی نفهمه رز زنش طلاقشم نداده حالا میاد حرف میزنه
خشمت : علی این چی میگه
علی : بابا به خدا من دوسش ندارم زورکی کانادا عقد کردیم
سمیه : والا همه از خداشونه پسر من ددمادشون بشه حالا چه زن داشته باشه چه نداشته باشه زهرا جون یه دبه ترشی بخر بزرگ.ت رو ترشی بندازی خب ما که رفتیم
۶.۵k
۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.