پارت هفتم......
مهمونی دیگه تموم شده بود همه داشتن میرفتن
منو جیسون هم سوار ماشین شدیم
توی راه فکر میکردم حالا که جونگ کوک اجازه داد برم اون اتاق یعنی برم؟ ولی اگه بلا ملایی سرم بیارن چی؟! آخه معلومه دیگه یه چیزی میشه منم که بدشانس تشریف دارم
از ماشین پیاده شدیم
جیسون: ا.ت الان می خوای کجا بمونی؟
ا.ت: نمیدونم..........
جیسون: خب..... بهتره بری به مسئول بگی تا یه کاری کنه
ا.ت: باشه شب بخیر
جیسون رفت یکم فکر کردم الان شبه ممکنه اتفاق بدی بیوفته بهتره برم اونجا
خدایاااااا خودت کمکم کن
رفتم سمت اتاقشون در و زدم و وارد شدم
ا.ت: ........س...لام ببخشید
تهیونگ: عه دختر منحرفه
ا.ت: ایشششش مننن منحرففف نیستممم
جیمین: خب دوباره همو نخورید ا.ت مطمئنی می خوای اینجا بمونی؟ ما مشکلی نداریم ولی شاید تو داشته باشی
ا.ت: من فقط شبو اینجا میمونم چون جایی ندارم و اینجا خیلی ترسناکه
جونگ کوک: میتونی روی اون تخت بخوابی
ا.ت: ممنون
رفتم تو و وسایلمو گزاشتم
همشون دراز کشیده بودن و فکر کنم خوابیده بودن
روی تخت دراز کشیدم لباسام اذیت میکرد اوفففف حالا چیکار کنم کجا لباسام رو عوض کنمم
لباسام رو برداشتم و آروم رفتم حموم
چیزی که پوشیدم رو در آوردم و لباس خواب هام رو پوشیدم
می خواستم دکمه لباسام رو ببیندم که در باز شد و به من با تعجب نگاه کرد
خواستم دهنمو باز کنم و جیغ بزنم که زود اومد دهنمو گرفت
تهیونگ: جیغ نزن بابا الان اون دوتا بیدار میشن
ا.ت: ولم کن
ولم کرد و روشو برگردوند که دکمه لباسم رو بستم
ا.ت:..........
...............................................
بروبچ به خاطر اینکه خیلی کم فعالیت میکنم و پارت هارو خیلی دیر میزارم ببخشید میدونم خودتون هم خیلی درس دارید ولی من فقط آخر هفته ها وقت میکنم چیزی بنویسم و بزارم
به هر حال به خاطر اینکه دیر میزارم ببخشید ♡
منو جیسون هم سوار ماشین شدیم
توی راه فکر میکردم حالا که جونگ کوک اجازه داد برم اون اتاق یعنی برم؟ ولی اگه بلا ملایی سرم بیارن چی؟! آخه معلومه دیگه یه چیزی میشه منم که بدشانس تشریف دارم
از ماشین پیاده شدیم
جیسون: ا.ت الان می خوای کجا بمونی؟
ا.ت: نمیدونم..........
جیسون: خب..... بهتره بری به مسئول بگی تا یه کاری کنه
ا.ت: باشه شب بخیر
جیسون رفت یکم فکر کردم الان شبه ممکنه اتفاق بدی بیوفته بهتره برم اونجا
خدایاااااا خودت کمکم کن
رفتم سمت اتاقشون در و زدم و وارد شدم
ا.ت: ........س...لام ببخشید
تهیونگ: عه دختر منحرفه
ا.ت: ایشششش مننن منحرففف نیستممم
جیمین: خب دوباره همو نخورید ا.ت مطمئنی می خوای اینجا بمونی؟ ما مشکلی نداریم ولی شاید تو داشته باشی
ا.ت: من فقط شبو اینجا میمونم چون جایی ندارم و اینجا خیلی ترسناکه
جونگ کوک: میتونی روی اون تخت بخوابی
ا.ت: ممنون
رفتم تو و وسایلمو گزاشتم
همشون دراز کشیده بودن و فکر کنم خوابیده بودن
روی تخت دراز کشیدم لباسام اذیت میکرد اوفففف حالا چیکار کنم کجا لباسام رو عوض کنمم
لباسام رو برداشتم و آروم رفتم حموم
چیزی که پوشیدم رو در آوردم و لباس خواب هام رو پوشیدم
می خواستم دکمه لباسام رو ببیندم که در باز شد و به من با تعجب نگاه کرد
خواستم دهنمو باز کنم و جیغ بزنم که زود اومد دهنمو گرفت
تهیونگ: جیغ نزن بابا الان اون دوتا بیدار میشن
ا.ت: ولم کن
ولم کرد و روشو برگردوند که دکمه لباسم رو بستم
ا.ت:..........
...............................................
بروبچ به خاطر اینکه خیلی کم فعالیت میکنم و پارت هارو خیلی دیر میزارم ببخشید میدونم خودتون هم خیلی درس دارید ولی من فقط آخر هفته ها وقت میکنم چیزی بنویسم و بزارم
به هر حال به خاطر اینکه دیر میزارم ببخشید ♡
۸.۴k
۲۲ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.