زندگی سخت(پارت7)
دست ا٫ت را گرفتم واز کافه رفتم بیرون که
دیدم دستشا از دستم کشید بیرون ونشست کنار جدولی که اونجا بود وشروع کرد به گریه کردن
جونگ کوک:ا٫ت خوبی؟
ا٫ت:چرا همیشه من مقصر کارم چراااااا😭😭😭چرا همیشه همه ی بلا ها سر من میاددد دیگه خسته شدم دیگه نمیتونم😭😭
جونگ کوک:,ا٫ت الان پاشو بریم وقت این کارت نیست
ا٫ت:دیگه خسته شدم دیگه نمیخوام زندگیکنم
جونگکوک:لطفااا پاشو آنقدرم گریه نکن پاشووو
ا٫ت:جونگکوک تو جدن داری منا مسخره میکنی؟اصلا تو اومدی منا اذیت کنی نه؟
اصلا چرا اومدییی؟تو که تا چند روز پیش چون سر دوست دخترت داد میزدم میخواستی بیای بزنیم
جونگکوک،:این بحثا تموم کن لطفاا
ا٫ت:اصلا بچع پولدارایی مثل شما با من چیکار داره؟
جونگکوک: انقد اصلا اصلا نکن
پاشو
بعد دستشا گرفتم وکشوندم دنبال خودم
ا٫ت:یاااا کجا میبری منا؟
جونگکوک:تو بیااااا
ا٫ت:چرا یک طور رفتار میکنی انگار هیچی نشده وزندگب خیلی خوشه
ا٫ت:همون موقع دیدم گوشیم زنگ خورد
تلفنا برداشتم که دیدیم صدای یک مردی بود گفت:,کیم ا٫ت؟
ا٫ت:بله خودم هستم بفرمایید
مرد غریبه:من همسایه خونه بغلی شما هستم میخواسنم بگم مادرتون چند دیقه پیش حالش بد شد زنگ زدم به آمبولانس اومدند بردنش
ا٫ت:چی چی میگی؟؟؟
جونگکوک: دیدم گوشی ا٫ت زنگ خورد بعدش یک قطره اشک از چشماش پایین اومد وداد زد وگفت چی ؟نه مامانننن فهمیدم اتفاقی برای مادرش افتاده می دونستم مریضه دیدم دیوونه شد وبی هوا رفت وسط جاده ومیدویید وماشینا با سرعت زیاد میومدند
گفتم:ا٫ت: چیکاررررذ میکنییییی؟😡
مبخوای خودتا بکشی؟
بعد دستش را گرفتم وکشوندمش سمت ماشین خودممم
ا٫ت:ولم کن مامانممممم
جونگکوک:بیا با ماشین من بریمممم زود تر میرسیم دیگه هم تو خودتا نمیکشی
وسمت ماشین رفتم وا٫ت را سوار ماشین کردم وبا سرعت زیاد به سمت بیمارستانی که گفت حرکت کردم وقتی رسیدیم نمیدونست چطور پیاده شه همش داشت گریه میکرد
رفتم پیشش وگفتم:اروم باش
بی توجه بهم رفت سمت پرستار وادرس مادرش را پرسید کجاس
پرستار گفت اتاق سمت چپی وقتی رفت دید دکترا بالا سرشن ودارن بهش شوک وارد میکردند که از پشت پنجره دیدیم خط های دستگاه صاف شد ا٫ت:محکم میزد به دیوار ومیگفت نه نه نه مامانننن😭😭دیدم دکترا روی صورتش را ملافه کشیدن واومدن بیرون وگفتم تسلیت عرض میکنیم
ا٫ت:نه نه
دیدم ا٫ت افتاد روی زمین ومیگفت مامان من که بهتر شده بود😭😭😭
نمیدونست چطور گریه کنه جیغ میزددد واقعا تا حالا اینطور ندیده بودمش
وقتی اشک میریخت انگار قلبما آتیش میزدند
رفتم بغلش کردم نتونستم طاقت بیارم که گفت:جونگکوککککک مگه من چه گناهی کردم😭😭😭مگه چیکار کردممممم
که.
لطفااا حمایت کنید
دیدم دستشا از دستم کشید بیرون ونشست کنار جدولی که اونجا بود وشروع کرد به گریه کردن
جونگ کوک:ا٫ت خوبی؟
ا٫ت:چرا همیشه من مقصر کارم چراااااا😭😭😭چرا همیشه همه ی بلا ها سر من میاددد دیگه خسته شدم دیگه نمیتونم😭😭
جونگ کوک:,ا٫ت الان پاشو بریم وقت این کارت نیست
ا٫ت:دیگه خسته شدم دیگه نمیخوام زندگیکنم
جونگکوک:لطفااا پاشو آنقدرم گریه نکن پاشووو
ا٫ت:جونگکوک تو جدن داری منا مسخره میکنی؟اصلا تو اومدی منا اذیت کنی نه؟
اصلا چرا اومدییی؟تو که تا چند روز پیش چون سر دوست دخترت داد میزدم میخواستی بیای بزنیم
جونگکوک،:این بحثا تموم کن لطفاا
ا٫ت:اصلا بچع پولدارایی مثل شما با من چیکار داره؟
جونگکوک: انقد اصلا اصلا نکن
پاشو
بعد دستشا گرفتم وکشوندم دنبال خودم
ا٫ت:یاااا کجا میبری منا؟
جونگکوک:تو بیااااا
ا٫ت:چرا یک طور رفتار میکنی انگار هیچی نشده وزندگب خیلی خوشه
ا٫ت:همون موقع دیدم گوشیم زنگ خورد
تلفنا برداشتم که دیدیم صدای یک مردی بود گفت:,کیم ا٫ت؟
ا٫ت:بله خودم هستم بفرمایید
مرد غریبه:من همسایه خونه بغلی شما هستم میخواسنم بگم مادرتون چند دیقه پیش حالش بد شد زنگ زدم به آمبولانس اومدند بردنش
ا٫ت:چی چی میگی؟؟؟
جونگکوک: دیدم گوشی ا٫ت زنگ خورد بعدش یک قطره اشک از چشماش پایین اومد وداد زد وگفت چی ؟نه مامانننن فهمیدم اتفاقی برای مادرش افتاده می دونستم مریضه دیدم دیوونه شد وبی هوا رفت وسط جاده ومیدویید وماشینا با سرعت زیاد میومدند
گفتم:ا٫ت: چیکاررررذ میکنییییی؟😡
مبخوای خودتا بکشی؟
بعد دستش را گرفتم وکشوندمش سمت ماشین خودممم
ا٫ت:ولم کن مامانممممم
جونگکوک:بیا با ماشین من بریمممم زود تر میرسیم دیگه هم تو خودتا نمیکشی
وسمت ماشین رفتم وا٫ت را سوار ماشین کردم وبا سرعت زیاد به سمت بیمارستانی که گفت حرکت کردم وقتی رسیدیم نمیدونست چطور پیاده شه همش داشت گریه میکرد
رفتم پیشش وگفتم:اروم باش
بی توجه بهم رفت سمت پرستار وادرس مادرش را پرسید کجاس
پرستار گفت اتاق سمت چپی وقتی رفت دید دکترا بالا سرشن ودارن بهش شوک وارد میکردند که از پشت پنجره دیدیم خط های دستگاه صاف شد ا٫ت:محکم میزد به دیوار ومیگفت نه نه نه مامانننن😭😭دیدم دکترا روی صورتش را ملافه کشیدن واومدن بیرون وگفتم تسلیت عرض میکنیم
ا٫ت:نه نه
دیدم ا٫ت افتاد روی زمین ومیگفت مامان من که بهتر شده بود😭😭😭
نمیدونست چطور گریه کنه جیغ میزددد واقعا تا حالا اینطور ندیده بودمش
وقتی اشک میریخت انگار قلبما آتیش میزدند
رفتم بغلش کردم نتونستم طاقت بیارم که گفت:جونگکوککککک مگه من چه گناهی کردم😭😭😭مگه چیکار کردممممم
که.
لطفااا حمایت کنید
۵.۳k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.