شوهر سخت گیر من فصل دوم پارت 36
شوهر سخت گیر من فصل دوم
ᴸᵃᵈʸ-ʲᵉᵒⁿʲᵏ
ᴾᵃʳᵗ ³⁶
«ظهر ساعت ⁴»
ا.ت:
ساعت 1 ظهر خوابیدم الان بیدار شدم
به گوشیم نگاه کردم که یه پیام اومده
بود بازش کردم و خوندمش
«پیام»
’’سلام ا.ت منم جنی معامله ب اسلحه
ها رو پس دادیم حالا نوبت توئه جیسون
پسرم رو ساعت 5 به این ادرسی که
میفرستم بیار“
ا.ت:
خوب پس کارشو انجام داده ولی من
برای اینکه مطمئن بشم از اتاقم زدم
بیرون جونگ کوک رو دیدم با پدرش
داخل اتاق کار شدند من رفتم فال گوش
وایسادم داشتن در مورد همین معامله ی
اسلحه ها حرف میزدند خوب پس جنی
کارشو درست انجام داده حالا نوبت منه
رفتم اتاقم دوش چند دقیقه ای گرفتم
و از حموم بیرون اومدم خودمو و موها
مو خشک کردم موهامو سشوار کشیدم
یه لباس قهوهای رنگ که یک سوم
رو**نم رو می پوشوند و بالا تنه شم
باز بود استین یا بند نداشت موهامم
دم اسبی بستم یکم کرم پودر با ریمل
و رژ قهوه ای رنگ زدم یه کت کرمی
رنگ پوشیدم
ا.ت:
داشتم تو اینه خودم میدیدم که جیسون
وارد اتاقم شد و زود اومد طرف من
جیسون« خاله چقدر خوشگل شدی
ا.ت« واقعا من خوشگل شدم
جیسون« اره
ا.ت« یادته صبح گفته بودم میبرمت
پیش مامانت
جیسون« اره
ا.ت« الان میریم پیش مامانت
جیسون« واقعا*ذوق
ا.ت« اره حالا بیا تو رو اماده کنم
جیسون« باشه
ا.ت« تو کی حموم کردی
جیسون« همین الان اون خدمت کاره
منو حموم کرد*توجه جیسون همه ی
حرفاشو بچگونه میزنه اخه فقط 2
سالشه*
ا.ت« خوب نیازی به اماده شدن نیس
تو خودت اماده ای
ا.ت:
به گوشیم نگاه کردم 20 دقیقه مونده
بود به ساعت 5 جنی گفت باید ساعت
5 اونجا باشم به گوشیم پیام اومد از
طرف جنی بود بازش کردم ادرس رو
واسم فرستاده بود کیف قهوه ای رنگم
رو برداشتم و توش گوشی، اسلحه، و
چندتا کاکائو گذاشتم اخه میترسم ضعف
کنم بیفتم رو دست خانواده ی کانگ
عجب حرفای میزنم خودم خندم میگیره
ا.ت« جیسون بیا بغلم
جیسون« باشه
و جیسون رو بغل کردم و کیفم رو
برداشت از خونه یواشکی بیرون زدم
خدار رو شکر کسی منو ندید، پ گرنه
اجازه نمیداد که سوار ماشینم شدم
و راه افتادم به سمت ادرسی که جنی
واسم فرستاده بود
لایک نکنی حلالت نمیکنم گفته باشم
واسه کسایی که لایک نمیکنن حرومه
فیک رو میگم
#فیک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
#سناریو
#اسمات
#وانشات
ᴸᵃᵈʸ-ʲᵉᵒⁿʲᵏ
ᴾᵃʳᵗ ³⁶
«ظهر ساعت ⁴»
ا.ت:
ساعت 1 ظهر خوابیدم الان بیدار شدم
به گوشیم نگاه کردم که یه پیام اومده
بود بازش کردم و خوندمش
«پیام»
’’سلام ا.ت منم جنی معامله ب اسلحه
ها رو پس دادیم حالا نوبت توئه جیسون
پسرم رو ساعت 5 به این ادرسی که
میفرستم بیار“
ا.ت:
خوب پس کارشو انجام داده ولی من
برای اینکه مطمئن بشم از اتاقم زدم
بیرون جونگ کوک رو دیدم با پدرش
داخل اتاق کار شدند من رفتم فال گوش
وایسادم داشتن در مورد همین معامله ی
اسلحه ها حرف میزدند خوب پس جنی
کارشو درست انجام داده حالا نوبت منه
رفتم اتاقم دوش چند دقیقه ای گرفتم
و از حموم بیرون اومدم خودمو و موها
مو خشک کردم موهامو سشوار کشیدم
یه لباس قهوهای رنگ که یک سوم
رو**نم رو می پوشوند و بالا تنه شم
باز بود استین یا بند نداشت موهامم
دم اسبی بستم یکم کرم پودر با ریمل
و رژ قهوه ای رنگ زدم یه کت کرمی
رنگ پوشیدم
ا.ت:
داشتم تو اینه خودم میدیدم که جیسون
وارد اتاقم شد و زود اومد طرف من
جیسون« خاله چقدر خوشگل شدی
ا.ت« واقعا من خوشگل شدم
جیسون« اره
ا.ت« یادته صبح گفته بودم میبرمت
پیش مامانت
جیسون« اره
ا.ت« الان میریم پیش مامانت
جیسون« واقعا*ذوق
ا.ت« اره حالا بیا تو رو اماده کنم
جیسون« باشه
ا.ت« تو کی حموم کردی
جیسون« همین الان اون خدمت کاره
منو حموم کرد*توجه جیسون همه ی
حرفاشو بچگونه میزنه اخه فقط 2
سالشه*
ا.ت« خوب نیازی به اماده شدن نیس
تو خودت اماده ای
ا.ت:
به گوشیم نگاه کردم 20 دقیقه مونده
بود به ساعت 5 جنی گفت باید ساعت
5 اونجا باشم به گوشیم پیام اومد از
طرف جنی بود بازش کردم ادرس رو
واسم فرستاده بود کیف قهوه ای رنگم
رو برداشتم و توش گوشی، اسلحه، و
چندتا کاکائو گذاشتم اخه میترسم ضعف
کنم بیفتم رو دست خانواده ی کانگ
عجب حرفای میزنم خودم خندم میگیره
ا.ت« جیسون بیا بغلم
جیسون« باشه
و جیسون رو بغل کردم و کیفم رو
برداشت از خونه یواشکی بیرون زدم
خدار رو شکر کسی منو ندید، پ گرنه
اجازه نمیداد که سوار ماشینم شدم
و راه افتادم به سمت ادرسی که جنی
واسم فرستاده بود
لایک نکنی حلالت نمیکنم گفته باشم
واسه کسایی که لایک نمیکنن حرومه
فیک رو میگم
#فیک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
#سناریو
#اسمات
#وانشات
۶۶.۸k
۲۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.