غریبه ای آشنا"P27"
درخواستی ها تا شب گذاشته میشه:)
ویو تهری
همینطور که نشسته بر بالکن به ماه خیره شده بودم قهوه تلخم را به سر کشیدم که گوشیم روی میز به لرزش در آمد قهو رو گذاشتم رو میز و گوشی رو برداشتم شماره ناشناس بود گوشی رو باز و به گوشم گذاشتم
تهری:الو؟
ناشناس:چوی تهری
چون با صدای هوش مصنوی ادیت شده بود نمیتونستم تشخیص بدم صدای کیه
تهری:شما؟
ناشناس:تا یه ماه دیگه میفهمی من کیم!
تهری:عقل از سرت در رفته میگم شما کی باشین؟
ناشناس:بهت گفته بودم برادرمو نکش
تهری:یعنی چی چه گوه های من از کجا بفهمم برادرت کدوم خری بود؟
ناشناس:با خواهرت کاری ندارم من مثل تو بی رحم نیستم ولی قول نمیدم به عشقت دست نزنم!
تهری:یا داری چه گو...
گوشی قطع شد که باعث شد من دوباره برگردم و به اون شماره زنگ بزنم ولی اون شما در دسترس نبود
تهری:باهوشی ولی نه مثل من
پاشدم از بالکن رفتم تو اتاق از کشو ها لب تاپمو کشیدم بیرون گوشیمو وصل کردم به اون و کار های حرفه ایم که میتونستم یه ملتو هک کنم رو انجام دادم
با چیزی که دیدم آب یخ ریخته شد به سرم
تهری:بک هورانگ...
فلش بک به ۳ سال پیش
هیون:رعیس بک کیونگ و خواهرشو اوردیم
خنده ای از طعم نفرت کردم و برگشتم سمتش
تهری:تفنگمو بیار
از اتاق در امده و راهی سمت انبار مخفیم شدم بلاخره میتونستم خانواده دوم پدرمو که مارو تو سن خیلی پایین ول کرده بود رو نابود کنم
وارد انبار شدم دخترک که به زنجیر ها وصل بود داشت التماس میکرد تا برادرشو نکشم
هیونجین وارد اتاق شد و تفنگو بهم داد
تهری:هه بلاخره میتونم خانواده نحستون رو نابود کنم!
تفنگو گرفتم سمت پسره خواستم فشار بدم که خواهرش دوباره شروع کرد به التماس کردن
بکهورانگ:نههه خواهش میکنم نکشش من بکش...
بککیونگ:خفه شو هورانگ اون میدونه که من عامل اصلی نابود کننده خانوادشم
تهری:دو تاتونم خفه شید
و تفنگ گرفتم سمت پسره اینبار سه تا پشا سر هم خالی کردم به سرش که جیغ های دختره بلند شد
بکهورانگ:میکشمتتت پیدات میکنم و میکشمت
پوزخندی زدم و از اتاق خارج شدم!
*پایان فلش بک*
چون درس زیاد ندارم شب هم یه پارت + درخواستی هارو میذارم:)
فعلااا
ویو تهری
همینطور که نشسته بر بالکن به ماه خیره شده بودم قهوه تلخم را به سر کشیدم که گوشیم روی میز به لرزش در آمد قهو رو گذاشتم رو میز و گوشی رو برداشتم شماره ناشناس بود گوشی رو باز و به گوشم گذاشتم
تهری:الو؟
ناشناس:چوی تهری
چون با صدای هوش مصنوی ادیت شده بود نمیتونستم تشخیص بدم صدای کیه
تهری:شما؟
ناشناس:تا یه ماه دیگه میفهمی من کیم!
تهری:عقل از سرت در رفته میگم شما کی باشین؟
ناشناس:بهت گفته بودم برادرمو نکش
تهری:یعنی چی چه گوه های من از کجا بفهمم برادرت کدوم خری بود؟
ناشناس:با خواهرت کاری ندارم من مثل تو بی رحم نیستم ولی قول نمیدم به عشقت دست نزنم!
تهری:یا داری چه گو...
گوشی قطع شد که باعث شد من دوباره برگردم و به اون شماره زنگ بزنم ولی اون شما در دسترس نبود
تهری:باهوشی ولی نه مثل من
پاشدم از بالکن رفتم تو اتاق از کشو ها لب تاپمو کشیدم بیرون گوشیمو وصل کردم به اون و کار های حرفه ایم که میتونستم یه ملتو هک کنم رو انجام دادم
با چیزی که دیدم آب یخ ریخته شد به سرم
تهری:بک هورانگ...
فلش بک به ۳ سال پیش
هیون:رعیس بک کیونگ و خواهرشو اوردیم
خنده ای از طعم نفرت کردم و برگشتم سمتش
تهری:تفنگمو بیار
از اتاق در امده و راهی سمت انبار مخفیم شدم بلاخره میتونستم خانواده دوم پدرمو که مارو تو سن خیلی پایین ول کرده بود رو نابود کنم
وارد انبار شدم دخترک که به زنجیر ها وصل بود داشت التماس میکرد تا برادرشو نکشم
هیونجین وارد اتاق شد و تفنگو بهم داد
تهری:هه بلاخره میتونم خانواده نحستون رو نابود کنم!
تفنگو گرفتم سمت پسره خواستم فشار بدم که خواهرش دوباره شروع کرد به التماس کردن
بکهورانگ:نههه خواهش میکنم نکشش من بکش...
بککیونگ:خفه شو هورانگ اون میدونه که من عامل اصلی نابود کننده خانوادشم
تهری:دو تاتونم خفه شید
و تفنگ گرفتم سمت پسره اینبار سه تا پشا سر هم خالی کردم به سرش که جیغ های دختره بلند شد
بکهورانگ:میکشمتتت پیدات میکنم و میکشمت
پوزخندی زدم و از اتاق خارج شدم!
*پایان فلش بک*
چون درس زیاد ندارم شب هم یه پارت + درخواستی هارو میذارم:)
فعلااا
۹.۲k
۲۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.