پارت ۴...
فیک ویمینکوک (عشق ممنوعه)
جیمین :
دیروز نزدیک بود خفم کنه برای همین گردنم کبود شده و سوییشرت پوشیدم همه بچه ها فک میکنن احمقم که تو این گرما سوییشرت پوشیدم !
تهیونگ :
رفتم دسشویی دستامو بشورم که جیمین هم اومد تا دستشو بشوره .
تهیونگ : گرمت نیست؟
جیمین : چی ؟ برا چی؟
تهیونگ : تو این موقع سال سوییشرت پوشیدی !
جیمین : آها ، خب نه اوکیم .
جیمین : خواستم برم بیرون که از لباسم گرفت و کشیدم تو .
جیمین : چیکار میکنی؟
تهیونگ : نظرت چیه یکم حال کنیم ؟ هوم؟
جیمین : م...منظورت چیه؟!
تهیونگ : منظورمو خوب میدونی.
جیمین :
داشت حرف میزد که یهو هولم داد تو یکی از دستشویی ها و درو قفل کرد .
جیمین : بزار برم .
تهیونگ : تو گِیی؟
جیمین : چی
تهیونگ : خودتو نزن به اون راه
جیمین : به کسی ربطی نداره!
تهیونگ : زیادی داری پررو بازی درمیاری ، پشیمون میشیا ،
جیمین : منظورت چیه
تهیونگ :
دستاشو گرفتم بالا سرش و لباش. بوسیدم و یه نگاه بهش کردم و گفتم...
تهیونگ: خودت میفهمی .
جیمین : لطفا ولم کن .
چون ازش ریزه تر بودم نتونستم هیچ کاری انجام بدم و هرچی زور زدم فقط دستامو محکم تر گرفت .
تهیونگ: چرا فقط همکاری نمیکنی اینجوری که زود تر تموم میشه .
جیمین : هر کار بگی میکنم فقط کاریم نداشته باش .
تهیونگ : به جای زر زر کردن فقط همکاری کن .
دکمه اول لباسش باز شد و گردنش معلوم شد .
تهیونگ : تجربه دارم که هستی چه بهتر !
جیمین : وقتی چیزی نمیدونی خفه شو .
تهیونگ : خیلی از خودت داری میگذری . سرمو کردم تو گردنش و کیس مارک گذاشتم و بعد رفتم سراغ لباش .
جیمین : به اندازه کافی گردنم درد میکرد و با این کار تهیونگ بدترم شد . آنقدر .حاشیه گوشه ی لبم زخم شد . بعد از چند دقیقه ولم کرد کل صورتم از اشک خیس شده بود . ولم کرد یه زبون به لبش کشید و گفت ...
تهیونگ : دفعه بعدی به این زودی ولت نمیکنم !
جیمین : تهیونگ رفت منم نشستم اونجا چرا آنقدر احمقم که نتونستم کاری بکنم ؟
هرچی هم باشه الان باید برم سر کلاس اگه دوباره دیر کنم همون بلای دیشب سرم میاد .
جیمین: رفتم تو کلاس معلم هم دقیقا همون لحظه اومد لبم میلی میسوخت و گردنم درد میکرد .
کوک رو میز اونطرفم میشست بهتر بگم من وسط کوک و تهیونگ بودم .برگشت و نگاهم کرد وقتی گردنم رو دید یه پوزخند صدا دار زد که همه کلاس برگشتن سمتش . لباسمو طوری درست کردم که کردنم معلوم نشه .
تو فکر بودم که یه چیزی رو پام حس کردم ، اره دست تهیونگ بود بهش نگاه کردم ولی توجهی نکرد .
جیمین :
دیروز نزدیک بود خفم کنه برای همین گردنم کبود شده و سوییشرت پوشیدم همه بچه ها فک میکنن احمقم که تو این گرما سوییشرت پوشیدم !
تهیونگ :
رفتم دسشویی دستامو بشورم که جیمین هم اومد تا دستشو بشوره .
تهیونگ : گرمت نیست؟
جیمین : چی ؟ برا چی؟
تهیونگ : تو این موقع سال سوییشرت پوشیدی !
جیمین : آها ، خب نه اوکیم .
جیمین : خواستم برم بیرون که از لباسم گرفت و کشیدم تو .
جیمین : چیکار میکنی؟
تهیونگ : نظرت چیه یکم حال کنیم ؟ هوم؟
جیمین : م...منظورت چیه؟!
تهیونگ : منظورمو خوب میدونی.
جیمین :
داشت حرف میزد که یهو هولم داد تو یکی از دستشویی ها و درو قفل کرد .
جیمین : بزار برم .
تهیونگ : تو گِیی؟
جیمین : چی
تهیونگ : خودتو نزن به اون راه
جیمین : به کسی ربطی نداره!
تهیونگ : زیادی داری پررو بازی درمیاری ، پشیمون میشیا ،
جیمین : منظورت چیه
تهیونگ :
دستاشو گرفتم بالا سرش و لباش. بوسیدم و یه نگاه بهش کردم و گفتم...
تهیونگ: خودت میفهمی .
جیمین : لطفا ولم کن .
چون ازش ریزه تر بودم نتونستم هیچ کاری انجام بدم و هرچی زور زدم فقط دستامو محکم تر گرفت .
تهیونگ: چرا فقط همکاری نمیکنی اینجوری که زود تر تموم میشه .
جیمین : هر کار بگی میکنم فقط کاریم نداشته باش .
تهیونگ : به جای زر زر کردن فقط همکاری کن .
دکمه اول لباسش باز شد و گردنش معلوم شد .
تهیونگ : تجربه دارم که هستی چه بهتر !
جیمین : وقتی چیزی نمیدونی خفه شو .
تهیونگ : خیلی از خودت داری میگذری . سرمو کردم تو گردنش و کیس مارک گذاشتم و بعد رفتم سراغ لباش .
جیمین : به اندازه کافی گردنم درد میکرد و با این کار تهیونگ بدترم شد . آنقدر .حاشیه گوشه ی لبم زخم شد . بعد از چند دقیقه ولم کرد کل صورتم از اشک خیس شده بود . ولم کرد یه زبون به لبش کشید و گفت ...
تهیونگ : دفعه بعدی به این زودی ولت نمیکنم !
جیمین : تهیونگ رفت منم نشستم اونجا چرا آنقدر احمقم که نتونستم کاری بکنم ؟
هرچی هم باشه الان باید برم سر کلاس اگه دوباره دیر کنم همون بلای دیشب سرم میاد .
جیمین: رفتم تو کلاس معلم هم دقیقا همون لحظه اومد لبم میلی میسوخت و گردنم درد میکرد .
کوک رو میز اونطرفم میشست بهتر بگم من وسط کوک و تهیونگ بودم .برگشت و نگاهم کرد وقتی گردنم رو دید یه پوزخند صدا دار زد که همه کلاس برگشتن سمتش . لباسمو طوری درست کردم که کردنم معلوم نشه .
تو فکر بودم که یه چیزی رو پام حس کردم ، اره دست تهیونگ بود بهش نگاه کردم ولی توجهی نکرد .
۴.۵k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.