قرمز به رنگ خونpart3 اسمات
رزالین : به اتاق رسیدیم تهیونگ کبوندم به در اتاق در با صدای بدی بسته شد جفت مون اهمیتی ندادیم به بوسیدن هم ادامه میدادیم دستم به سمت دکمه های پیراهنش بردم یکی یکی بازشون کردم اونم به سمت تخت میبردم به تخت که رسیدیم لباسی تو تن مون نمونده بود دستم دور گردن تهیونگ حلقه کردم مدیریت رابطه افتضاحی داره اما بهترین ورژن ممکن تو تخت همیشه نشونم داده شاید تعداد انگشت شماری بیشتر رابطه نداشتیم ولی به یاد موندنی بودن
رویه گردنم شروع به حکاکی کبودی کرد بوسه هاش به سمت پایین بدنم هدایت میکرد رویه نافم بوسید پایین تر رفت دستمو لای موهاش بردم سرشو بین پاهام برد با حس لباش رویه پوستیم ناله ای سر دادم اونم ماهرانه کارش پیش برد زانو هام از هم بیشتر فاصله داد خودش به سمت بالا کشید بدون اتلاف وقت عضوش واردم کرد یه دستم به قفسه سینش تکیه داده بودم سرمو به بالش میفشردم تا که اه صدای تهیونگ فضارو جذاب تر کرد چند مین گذشت میخواست خودشو بکشه بیرون جلوشو گرفتمو گفتم قرص میخورم اونم ضرباتش به آخر رسوند
دستم گذاشتم رویه قفسه سینش هلش دادم اینبار اون رویه تخت بود امشب باید کش میدادم نمیذاشتم بره
رویه بازو ها و بدنش بوسه ای گذاشتم
به سمت عضوش رفتم اونم مشخص بود خوشش اومده گذاشت ادامه بدم ماهرانه شروع به خوردن کردم بعد گذشت چند مین و ارضا شدنش رویه پاهاش نشستم تویه چشمای هم زل زدیم
که گفت خوب بلدی چجوری منو کنترل کنی خندیدم گفتم شاید گفت اما دیگه ...
بازم نذاشتم حرفش ادامه بده گفتم امشب نمیزارم هیچ جا بری رویه عضوش نشستم با دقت وارد خودم کردم گفتم: نظرت چیه بازم این دختر کنترلت کنه؟
لبش گاز گرفت هیچی نگفت منم شروع به بالا پایین کردن خودم کردم اونم دستاش گذاشت رویه پهلوم
بعد چند مین دوباره ارضا شدن دیگه نایی برای جفت مون نمونده بود تویه بغلش ولو شدم سرم گذاشتم رو سینه هاش
انقدر خسته بودم که تا تهیونگ پتو رومون کشید خوابم برد.....
تهیونگ : با حس درد بیدار شدم دیدم ساعت سه صبح بود بلند شدم تنها کاری که تونستم بکنم پوشیدن یه تیکه لباس بود حالم داشت بدتر بدتر میشد نباید شب میومدم خودم رسوندم به پذیرایی نفس نفس میزدم نباید به رزالین آسیب میزدم که دستم خورد به یکی از وسایل افتاد ...
رزالین : از خواب بیدار شدم دیدم تهیونگ نیست بلند شدم فکر کردم رفته ولی پیراهن کتش بود بلند شدم پیراهنش پوشیدم رفتم بیرون اسمش صدا زدم که دیدم یه گوشه ایستاده دستش به دیوار تکیه داده چرا نفس نفس میزد؟ جلو تر رفتم گفتم تهیونگ خوبی؟ که صدای دادش تنم لرزوند که گفت نزدیک نیا نگران شدم نزدیک تر رفتم که گفت نیا یهو برگشت از ترس تنم لرزید مردک چشماش قرمز بود یهو به سمتم حمله ور شد....
رویه گردنم شروع به حکاکی کبودی کرد بوسه هاش به سمت پایین بدنم هدایت میکرد رویه نافم بوسید پایین تر رفت دستمو لای موهاش بردم سرشو بین پاهام برد با حس لباش رویه پوستیم ناله ای سر دادم اونم ماهرانه کارش پیش برد زانو هام از هم بیشتر فاصله داد خودش به سمت بالا کشید بدون اتلاف وقت عضوش واردم کرد یه دستم به قفسه سینش تکیه داده بودم سرمو به بالش میفشردم تا که اه صدای تهیونگ فضارو جذاب تر کرد چند مین گذشت میخواست خودشو بکشه بیرون جلوشو گرفتمو گفتم قرص میخورم اونم ضرباتش به آخر رسوند
دستم گذاشتم رویه قفسه سینش هلش دادم اینبار اون رویه تخت بود امشب باید کش میدادم نمیذاشتم بره
رویه بازو ها و بدنش بوسه ای گذاشتم
به سمت عضوش رفتم اونم مشخص بود خوشش اومده گذاشت ادامه بدم ماهرانه شروع به خوردن کردم بعد گذشت چند مین و ارضا شدنش رویه پاهاش نشستم تویه چشمای هم زل زدیم
که گفت خوب بلدی چجوری منو کنترل کنی خندیدم گفتم شاید گفت اما دیگه ...
بازم نذاشتم حرفش ادامه بده گفتم امشب نمیزارم هیچ جا بری رویه عضوش نشستم با دقت وارد خودم کردم گفتم: نظرت چیه بازم این دختر کنترلت کنه؟
لبش گاز گرفت هیچی نگفت منم شروع به بالا پایین کردن خودم کردم اونم دستاش گذاشت رویه پهلوم
بعد چند مین دوباره ارضا شدن دیگه نایی برای جفت مون نمونده بود تویه بغلش ولو شدم سرم گذاشتم رو سینه هاش
انقدر خسته بودم که تا تهیونگ پتو رومون کشید خوابم برد.....
تهیونگ : با حس درد بیدار شدم دیدم ساعت سه صبح بود بلند شدم تنها کاری که تونستم بکنم پوشیدن یه تیکه لباس بود حالم داشت بدتر بدتر میشد نباید شب میومدم خودم رسوندم به پذیرایی نفس نفس میزدم نباید به رزالین آسیب میزدم که دستم خورد به یکی از وسایل افتاد ...
رزالین : از خواب بیدار شدم دیدم تهیونگ نیست بلند شدم فکر کردم رفته ولی پیراهن کتش بود بلند شدم پیراهنش پوشیدم رفتم بیرون اسمش صدا زدم که دیدم یه گوشه ایستاده دستش به دیوار تکیه داده چرا نفس نفس میزد؟ جلو تر رفتم گفتم تهیونگ خوبی؟ که صدای دادش تنم لرزوند که گفت نزدیک نیا نگران شدم نزدیک تر رفتم که گفت نیا یهو برگشت از ترس تنم لرزید مردک چشماش قرمز بود یهو به سمتم حمله ور شد....
۲.۴k
۲۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.