hen he was your friend's brother2☆›
hen he was your friend's brother2☆›
‹☆part_¹⁶☆›
شب
ات ویو
قراره بریم پیش مامان و بابا جونگکوک و لیا رفتم اتاق جیا یه لباس قشنگ تنش کردم موهاشم بستم موند تو اتاقش منم رفتم تو اتاق خودم و جونگکوک جونگکوک از فبل آماده شده بود و پایین بود..... شروع کردم به آماده شدن یک لباسه قشنگ پوشیدم(اسلاید بعد) رفتم رو میز آرایشی نشستم و شروع کردم آرایش کردن یه آرایش لایت کردم و کفش های مشکیم و پوشیدم موهام و شونه زدم کیفم رو هم برداشتم رفتم تو اتاق جیا و دستش و گرفتم رفتیم پایین جونگکوک خیلی جنتلمن... هات... جذاب... شده بود محوش شدم
جونگکوک ویو
من از قبل آماده یودم پس رفتم پایین و منتظر ات و جیا موندم وقتی ات و جیا اومدن ات خیلیی خوشگل شده بود... قشنگ... جذاب... محوش شدم به خودم اومدم و رفتم روبه روش
جونگکوک: خیلی قشنگ شدی
ات: توهم همینطور
دست همو گرفتیم دست جیا هم تو دست ات بود رفتیم سمت ماشین و سوار شدیم از ات معلوم بود استرس داشت حرکت کردم تو راه بهش گفتم
جونگکوک: استرس نداشته باش... من کنارتم
ات: هوم باش
دیگه حرفی نزدیم
ات ویو
رسیدیم استرسم بیشتر شد پیاده شدیم دست جیا رو گرفتم و با جونگکوک رفتیم دم در عمارت شون زنگ و زدیم خدمتکار در و باز کرد و به ما خوش آمدید گفت مثله اینکه جونگکوک گفته رفتیم داخل لیا تو گوشیش بود مامان باباش هم نشسته بودن و حرف میزدن
جونگکوک: مامان بابا... لیا
م/ج: بل...
ب/ج: این کیه
لیا: کی
لیا سرش و آورد بالا و مارو دید
لیا: 😳اتتتتت(داد)
م/ج: ات؟
ب/ج: ات؟
جونگکوک: بله ات.... من ات و پیدا کردم و آوردمش کره و حالا اوردمش اینجا تازه آشتی کردیم
ات:س.... سلام
جیا: مامان این کیه
ب/ج: بچه؟
م/ج: بچه؟
لیا: بچه؟
جونگکوک: بله اینم بچمونه
لیا: واییی خدااا چهه کیوتههههه
لیا اومد سمت جیا و رو زانوش نشست و شروع کرد حرف زدن
لیا: کوچولو اسمت چیه
جیا: اسمم جیا هست و کوچولو نیستم
لیا: چشم .... خب چند سالته
جیا: من ۶سالمه
لیا: خب جیا خانم بیا اینجا
جیا رفت پیش لیا
جیا: مامان من میخوام بمونم پیش عمه
لیا: میدونی من کیم
جیا: آره بابا بهم گفت
لیا: باش
لیا و جیا رفتن نشستن رو مبل لیا جیا رو گذاشت رو پاهاش ماهم نشستیم
م/ج: چیشد برگشتی.... تو خودت بودی ترکش کردی تازه رفتی بچه هم آوردی
ات: من.... من رفتم ولی جونگکوک من و آورد و بهم توضیح داد بچه هم از جونگکوکه خودش که گفت
م/ج: اه حواسم نبود ولش
ب/ج: دخترم خوشحالم برگشتی
ات:....
پارت جدید
ببخشید دیر گذاشتم یدونه دیگه هم میزارم
‹☆part_¹⁶☆›
شب
ات ویو
قراره بریم پیش مامان و بابا جونگکوک و لیا رفتم اتاق جیا یه لباس قشنگ تنش کردم موهاشم بستم موند تو اتاقش منم رفتم تو اتاق خودم و جونگکوک جونگکوک از فبل آماده شده بود و پایین بود..... شروع کردم به آماده شدن یک لباسه قشنگ پوشیدم(اسلاید بعد) رفتم رو میز آرایشی نشستم و شروع کردم آرایش کردن یه آرایش لایت کردم و کفش های مشکیم و پوشیدم موهام و شونه زدم کیفم رو هم برداشتم رفتم تو اتاق جیا و دستش و گرفتم رفتیم پایین جونگکوک خیلی جنتلمن... هات... جذاب... شده بود محوش شدم
جونگکوک ویو
من از قبل آماده یودم پس رفتم پایین و منتظر ات و جیا موندم وقتی ات و جیا اومدن ات خیلیی خوشگل شده بود... قشنگ... جذاب... محوش شدم به خودم اومدم و رفتم روبه روش
جونگکوک: خیلی قشنگ شدی
ات: توهم همینطور
دست همو گرفتیم دست جیا هم تو دست ات بود رفتیم سمت ماشین و سوار شدیم از ات معلوم بود استرس داشت حرکت کردم تو راه بهش گفتم
جونگکوک: استرس نداشته باش... من کنارتم
ات: هوم باش
دیگه حرفی نزدیم
ات ویو
رسیدیم استرسم بیشتر شد پیاده شدیم دست جیا رو گرفتم و با جونگکوک رفتیم دم در عمارت شون زنگ و زدیم خدمتکار در و باز کرد و به ما خوش آمدید گفت مثله اینکه جونگکوک گفته رفتیم داخل لیا تو گوشیش بود مامان باباش هم نشسته بودن و حرف میزدن
جونگکوک: مامان بابا... لیا
م/ج: بل...
ب/ج: این کیه
لیا: کی
لیا سرش و آورد بالا و مارو دید
لیا: 😳اتتتتت(داد)
م/ج: ات؟
ب/ج: ات؟
جونگکوک: بله ات.... من ات و پیدا کردم و آوردمش کره و حالا اوردمش اینجا تازه آشتی کردیم
ات:س.... سلام
جیا: مامان این کیه
ب/ج: بچه؟
م/ج: بچه؟
لیا: بچه؟
جونگکوک: بله اینم بچمونه
لیا: واییی خدااا چهه کیوتههههه
لیا اومد سمت جیا و رو زانوش نشست و شروع کرد حرف زدن
لیا: کوچولو اسمت چیه
جیا: اسمم جیا هست و کوچولو نیستم
لیا: چشم .... خب چند سالته
جیا: من ۶سالمه
لیا: خب جیا خانم بیا اینجا
جیا رفت پیش لیا
جیا: مامان من میخوام بمونم پیش عمه
لیا: میدونی من کیم
جیا: آره بابا بهم گفت
لیا: باش
لیا و جیا رفتن نشستن رو مبل لیا جیا رو گذاشت رو پاهاش ماهم نشستیم
م/ج: چیشد برگشتی.... تو خودت بودی ترکش کردی تازه رفتی بچه هم آوردی
ات: من.... من رفتم ولی جونگکوک من و آورد و بهم توضیح داد بچه هم از جونگکوکه خودش که گفت
م/ج: اه حواسم نبود ولش
ب/ج: دخترم خوشحالم برگشتی
ات:....
پارت جدید
ببخشید دیر گذاشتم یدونه دیگه هم میزارم
۲۴.۴k
۱۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.