تاوان شباهتم £.......p13
زود برگشتم پشت سرم که با قیافه اش روبه رو شدم..... دوباره سرد و بی روح
ا،ت: من چرا اینجام ؟ (آروم)
تهیونگ : مگه نمیخواستی دوش بگیری ؟
ا،ت: آره ... اما لطفا به سوالی که ازت میپرسم جواب بده (بغض)
چشمامو آروم روی هم گذاشتم و باز کردم و با بغض بهش خیره شدم روی یه صندلی نشسته بود بهم خیره بود به چشای سردش زل زدم که منتظر سوال بود
ا،ت: دقیقا از من چی میخوای؟(بغض.آروم)
تهیونگ : انتقام
ا،ت: از کی ؟ (بغض)از کسی..ازکسی که هیچ گناهی نداره ؟(بغض)
بغض خفم میکرد نمیتونستم راحت صحبت کنم که دیدم از جاش پاشد میخواست بره بیرون که گفتم : خواهش ...خواهش میکنم کاری به علی نداشته باش (بغض)مگه نمیخوای انتقام بگیری ؟ از من بگیر (بغض)
برای چند لحظه مکس کرد و برگشت سمت ام با چشمای یخ بسته
تهیونگ : خفه شو وگرنه خودم خفت میکنم ، دیگه نشنوم از اون عوضی حرفی بزنی ،خودم میدونم چجوری آدمت کنم
قلبم داشت تیکه تیکه میشد ... هر لحظه بیشتر از قبل ... در و محکم بست و رفت ... با صدای در به خودم لرزیدم ... اشکام دوباره داشتن بی اختیار میریختن ... لباس هامو در آوردم از تو وان اومدم بیرون.... رفتم زیر آب گرم .. بدنم از شدت آب گرم قرمز شده بود ... آروم خودمو شستم و جلو در وایسادم... آروم گفتم
ا،ت: من چرا اینجام ؟ (آروم)
تهیونگ : مگه نمیخواستی دوش بگیری ؟
ا،ت: آره ... اما لطفا به سوالی که ازت میپرسم جواب بده (بغض)
چشمامو آروم روی هم گذاشتم و باز کردم و با بغض بهش خیره شدم روی یه صندلی نشسته بود بهم خیره بود به چشای سردش زل زدم که منتظر سوال بود
ا،ت: دقیقا از من چی میخوای؟(بغض.آروم)
تهیونگ : انتقام
ا،ت: از کی ؟ (بغض)از کسی..ازکسی که هیچ گناهی نداره ؟(بغض)
بغض خفم میکرد نمیتونستم راحت صحبت کنم که دیدم از جاش پاشد میخواست بره بیرون که گفتم : خواهش ...خواهش میکنم کاری به علی نداشته باش (بغض)مگه نمیخوای انتقام بگیری ؟ از من بگیر (بغض)
برای چند لحظه مکس کرد و برگشت سمت ام با چشمای یخ بسته
تهیونگ : خفه شو وگرنه خودم خفت میکنم ، دیگه نشنوم از اون عوضی حرفی بزنی ،خودم میدونم چجوری آدمت کنم
قلبم داشت تیکه تیکه میشد ... هر لحظه بیشتر از قبل ... در و محکم بست و رفت ... با صدای در به خودم لرزیدم ... اشکام دوباره داشتن بی اختیار میریختن ... لباس هامو در آوردم از تو وان اومدم بیرون.... رفتم زیر آب گرم .. بدنم از شدت آب گرم قرمز شده بود ... آروم خودمو شستم و جلو در وایسادم... آروم گفتم
۴.۸k
۲۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.