Death part2
مرگ
Part°2°
فلشبک به 2سال پیش
جیمین:جونگ کوک اون دختری که بهش میگی دوستم،عشقم از طرف مینسو اومده نمیشه بهش اعتماد کرد
جونگ کوک:زر نزن تو از همون اول به منو ریوجین حسودی میکردی
جیمین:خودم زن دارم چند ماه دیگه بچم بدنیا میاد دیگه چرا باید به رابطه تو اون دختر هر*زه حسودی کنم
جونگ کوک: حرف دهنتو بفهم{عصبی}
جیمین به حرف های جونگ کوک توجه کرد از اتاق اومد بیرون به سمت اتاق ریوجین رفت چاقو رو از توی جیبش در آورد
وارد اتاق ریوجین شد بدون اینکه حرفی بزنه از پشت چاقو فرو کرد ریجیون میخواست جیغ بزنه اما جیمین نزاشت دستش رو جلوی دهن ریوجین گذاشت بدون هیچ پشیمونی گفت تو...تو از همون اول کوک رو بخاطر اینکه دشمن مینسو بود میخواستی میدونم که مینسو برادرت هست ولی دیگه کاری از دستت بر نمیاد نمیتونی برای داداش جونت کاری بکنی{جیمین،یونگی میشود😂} ریوجین کمکم چشماش بسته شد جیمین دستش رو از روی دهن ریجیون برداشت از اتاق بیرون اومد به سمت در رفت از در خارج شد جونگ کوک که پست جیمین بود متوجه دستای خونی جیمین شد ناگها برگشت پشت سرش رو نگاه کرد به سمت اتاق که ریوجین بود رفت جسم مرده ریوجین رو دید به سمتش رفت توی بغل گرفش نبضش رو چک کرد اما دیگه کار از کار گذشته بود اشک توی چشماش جمع شد شروع کرد به گریه کردم داد گریه خلاصه تا 2ساعت ول کن نبود
جونگکوک جسد ریوجین رو توی باغچه همون خونه خاک کرد
از اینکه عشقش کسی که با اون نفس میکشید مرده ناراحت بود کی دیگه کی دلیل رنده بودنش بود رفت تو تا چشمش به عکس روی دیوار افتاد عکس خودش و دوست صمیمیش جیمین کسی که الان قاتل عشقش بود تصمیم گرفت که بیاد عشق اون هم ازش بگیره
کلید ماشینش رو برداشت بدون هیچ درنگی سوار ماشین شد
بعد چند مین به خونه جیمین رسید صبر نکرد کلید رو شکست،وارد خونه شد که کلارا {زن جیمین} رو دید به سمتش رفت کلارا که جونگکوک رو دید با مهربونی به سمتش اومد اما خبر نداشت که قراره کشته شه جونگکوک کمربندش رو در آورد{قصد تجا*وز نداره بچم} با تمام شدت به سرش ضربه میزد
جونگکوک: حقته،حقته که دیگه شوهرت نیاد عشق منو بکشه باید تقاص کشته شدن ریوجین رو پس بدی
کلارا: جـــ..ـــــ جیمـــــ..ـــ جیمین هیچ وقت کسی رو نــــــــ نمیکشه
جونگکوک از عصبانیت کلارا رو پرت کرد کلارا از سر درد یه جیغ بلند کشید
کلارا:جونگکوک بزار،بزار زنگ بزنم به جیمین لطفا
جونگکوک: زر نزن{کــــــ..ــصــــ..ــــشر نگو}
کلارا: حـــــــ..ــــــــد اقل منو تا بیمارستان برسون
جونگکوک:خانم دردشون اومد{پس خند}
کلارا:من الان باردارم لطفا
جونگکوک بدون توجه به حرف های کلارا از خونه اومد بیرون چشمش به ماشین جیمین افتاد از اونجا رفت
خلاصه جیمین زنشو میبینه میبرش بیمارستان بچش به دنیا میاد زنش میمیره
زمان حال
جیمین:اگه زنده ای یه های یه هویی بکن
ات:جیمیناااا{گریه{زوق}}
جیمین:نمیخواد مسخره بازی در بیاری
ات: باشه
جیمین:حالا بگزریم
ات: چیو بگزریم
جیمین:حوصله کل کل کردند ندارم تنهایی چه گو*ه هایی میخوری
ات: هیچی فقط صبا می رم دانشگاهــــ...ــــ
جیمین: خب
ات: عصر هم بعضی موقع ها با بچه ها میریم بیرون بعضی موقع ها هم تنها
جیمین:اوکی
ات:راستی جیمین یه شغل هم پیدا کردم
جیمین:دیگه نرو
ات:چرا نمیخوام که هر ماه داداشم بهم پول واریز کنه
جیمین: حالا هرچی یارو کی هست کجا میری
ات:یه شرکت هست دیگه فامیلی یارو رو نمیدونم
جیمین:برو از فامیلیش رو بپر به من بگو بعدا اگه اجازه دادم میری سر کار
ات : اگه هم بخوام بگم تو که هیچ وقت تلفن جواب نمیدی
جیمین:تو زنگ بزن نه از این به بعد خودم هر روز بهت زنگ میزنم
ات: واقعا{خر ذوق}
جیمین بدون گوش دادن به حرف های ات گوشی قطع کرد
بچه ها این مال یکی از دوستامه پیجش مسدود شده به من میگه بزارم توی پیجم
Part°2°
فلشبک به 2سال پیش
جیمین:جونگ کوک اون دختری که بهش میگی دوستم،عشقم از طرف مینسو اومده نمیشه بهش اعتماد کرد
جونگ کوک:زر نزن تو از همون اول به منو ریوجین حسودی میکردی
جیمین:خودم زن دارم چند ماه دیگه بچم بدنیا میاد دیگه چرا باید به رابطه تو اون دختر هر*زه حسودی کنم
جونگ کوک: حرف دهنتو بفهم{عصبی}
جیمین به حرف های جونگ کوک توجه کرد از اتاق اومد بیرون به سمت اتاق ریوجین رفت چاقو رو از توی جیبش در آورد
وارد اتاق ریوجین شد بدون اینکه حرفی بزنه از پشت چاقو فرو کرد ریجیون میخواست جیغ بزنه اما جیمین نزاشت دستش رو جلوی دهن ریوجین گذاشت بدون هیچ پشیمونی گفت تو...تو از همون اول کوک رو بخاطر اینکه دشمن مینسو بود میخواستی میدونم که مینسو برادرت هست ولی دیگه کاری از دستت بر نمیاد نمیتونی برای داداش جونت کاری بکنی{جیمین،یونگی میشود😂} ریوجین کمکم چشماش بسته شد جیمین دستش رو از روی دهن ریجیون برداشت از اتاق بیرون اومد به سمت در رفت از در خارج شد جونگ کوک که پست جیمین بود متوجه دستای خونی جیمین شد ناگها برگشت پشت سرش رو نگاه کرد به سمت اتاق که ریوجین بود رفت جسم مرده ریوجین رو دید به سمتش رفت توی بغل گرفش نبضش رو چک کرد اما دیگه کار از کار گذشته بود اشک توی چشماش جمع شد شروع کرد به گریه کردم داد گریه خلاصه تا 2ساعت ول کن نبود
جونگکوک جسد ریوجین رو توی باغچه همون خونه خاک کرد
از اینکه عشقش کسی که با اون نفس میکشید مرده ناراحت بود کی دیگه کی دلیل رنده بودنش بود رفت تو تا چشمش به عکس روی دیوار افتاد عکس خودش و دوست صمیمیش جیمین کسی که الان قاتل عشقش بود تصمیم گرفت که بیاد عشق اون هم ازش بگیره
کلید ماشینش رو برداشت بدون هیچ درنگی سوار ماشین شد
بعد چند مین به خونه جیمین رسید صبر نکرد کلید رو شکست،وارد خونه شد که کلارا {زن جیمین} رو دید به سمتش رفت کلارا که جونگکوک رو دید با مهربونی به سمتش اومد اما خبر نداشت که قراره کشته شه جونگکوک کمربندش رو در آورد{قصد تجا*وز نداره بچم} با تمام شدت به سرش ضربه میزد
جونگکوک: حقته،حقته که دیگه شوهرت نیاد عشق منو بکشه باید تقاص کشته شدن ریوجین رو پس بدی
کلارا: جـــ..ـــــ جیمـــــ..ـــ جیمین هیچ وقت کسی رو نــــــــ نمیکشه
جونگکوک از عصبانیت کلارا رو پرت کرد کلارا از سر درد یه جیغ بلند کشید
کلارا:جونگکوک بزار،بزار زنگ بزنم به جیمین لطفا
جونگکوک: زر نزن{کــــــ..ــصــــ..ــــشر نگو}
کلارا: حـــــــ..ــــــــد اقل منو تا بیمارستان برسون
جونگکوک:خانم دردشون اومد{پس خند}
کلارا:من الان باردارم لطفا
جونگکوک بدون توجه به حرف های کلارا از خونه اومد بیرون چشمش به ماشین جیمین افتاد از اونجا رفت
خلاصه جیمین زنشو میبینه میبرش بیمارستان بچش به دنیا میاد زنش میمیره
زمان حال
جیمین:اگه زنده ای یه های یه هویی بکن
ات:جیمیناااا{گریه{زوق}}
جیمین:نمیخواد مسخره بازی در بیاری
ات: باشه
جیمین:حالا بگزریم
ات: چیو بگزریم
جیمین:حوصله کل کل کردند ندارم تنهایی چه گو*ه هایی میخوری
ات: هیچی فقط صبا می رم دانشگاهــــ...ــــ
جیمین: خب
ات: عصر هم بعضی موقع ها با بچه ها میریم بیرون بعضی موقع ها هم تنها
جیمین:اوکی
ات:راستی جیمین یه شغل هم پیدا کردم
جیمین:دیگه نرو
ات:چرا نمیخوام که هر ماه داداشم بهم پول واریز کنه
جیمین: حالا هرچی یارو کی هست کجا میری
ات:یه شرکت هست دیگه فامیلی یارو رو نمیدونم
جیمین:برو از فامیلیش رو بپر به من بگو بعدا اگه اجازه دادم میری سر کار
ات : اگه هم بخوام بگم تو که هیچ وقت تلفن جواب نمیدی
جیمین:تو زنگ بزن نه از این به بعد خودم هر روز بهت زنگ میزنم
ات: واقعا{خر ذوق}
جیمین بدون گوش دادن به حرف های ات گوشی قطع کرد
بچه ها این مال یکی از دوستامه پیجش مسدود شده به من میگه بزارم توی پیجم
۶.۷k
۰۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.