عشق دوست داشتنی
پارت آخر
کوک: بیام تو؟
هانا: اوو بیا..تموم شدم
کوک: یونجین هم خندان داشت بهمون نگاه میکرد* چیه پسر؟... چرا اینطوری نگاه میکنی؟ هاننن ( به سمتش حمله ور شدم و بوس بارونش کردم و قلقلکش دادم)
یونجین: جیغ و خنده*
کوک: جونمممم!؟
هانا: خنده*...چخبره؟.. بچها چرا اینطوری میکنن؟
کوک: هانا تروخدا مجبورم نکن بهت بگم.. لطفا
هانا: باشه باشع😂
* یک هفته بعد*
هانا: میشه بگی کجا میریم؟
کوک: یکم صبر کن میفهمی..مثل یونجین یکم بخواب..میرسیم
هانا: هووففف باشه بابا*
***
کوک: هانا؟....هاناا
هانا: هوومم چیه ؟ ( کوک با یونجین رو دیدم که دارن بیدارم میکنن)
کوک: پاشو بریم داخل...چشماتم ببند!
هانا: خنده* چیی؟
کوک: کاری که میگم رو بکن*
هانا:*
کوک: دستتو بده بریم*
هانا: *
*
کوک: حالا چشماتو باز کن*
هانا: چشمامو باز کردم که دیدم لایلا با یک کیک تولد و بقیه هم که پشت سرش وایستاده بودن برام شعر تولد میخونن*..چیشده؟
لایلا: رفیق خنگم تولدت مبارک
هانا: مگه تولدمه؟
کوک: 😑
هانا: بابت این کارتون خیلی خیلی ممنونم بچها..خیلی خوشحالم کردین
لایلا: رئیس برنامه ریزی من بودما!
بچها:😑
هانا؛😂
لایلا: شمع هارو فوت کت.. تف نکنا😂
هانا: بیشعور😂...*.. کیکم بریدم *خیلی ممنونم
لایلا: اول کادوی منن
کوک: خیر من شوهرشم من اول کادومو میدم
هانا: یهو یه روبان قرمز درآورد دور یونجین پیچید و به طرف من درازش کرد
هانا:😂
کوک: شوخی کردم..کادوی من آخره😌
هانا: باشه باشه😂
***
هانا: دست همتون درد نکنه
کوک: خوببب میرسیم به کادوی من باخودم گفتم تو یک دنیا انگشتر داری و یک عالمه دستبند گم کردی..با خودم گفتم یه گردنبند برات بگیرم.( عکسش رو میزارم)
هانا: وااااییییی ( جیغ) اینکه خیلی خوشگلهههه
کوک: خوشت اومد؟...
هانا: عالیهههه
کوک: بزار بندازم گردنت*
لایلا: لیلیایلی* مبارکتون باشه به پای هم پیر شید
هانا: یه بار مبارک شده😂
کوک: بیام تو؟
هانا: اوو بیا..تموم شدم
کوک: یونجین هم خندان داشت بهمون نگاه میکرد* چیه پسر؟... چرا اینطوری نگاه میکنی؟ هاننن ( به سمتش حمله ور شدم و بوس بارونش کردم و قلقلکش دادم)
یونجین: جیغ و خنده*
کوک: جونمممم!؟
هانا: خنده*...چخبره؟.. بچها چرا اینطوری میکنن؟
کوک: هانا تروخدا مجبورم نکن بهت بگم.. لطفا
هانا: باشه باشع😂
* یک هفته بعد*
هانا: میشه بگی کجا میریم؟
کوک: یکم صبر کن میفهمی..مثل یونجین یکم بخواب..میرسیم
هانا: هووففف باشه بابا*
***
کوک: هانا؟....هاناا
هانا: هوومم چیه ؟ ( کوک با یونجین رو دیدم که دارن بیدارم میکنن)
کوک: پاشو بریم داخل...چشماتم ببند!
هانا: خنده* چیی؟
کوک: کاری که میگم رو بکن*
هانا:*
کوک: دستتو بده بریم*
هانا: *
*
کوک: حالا چشماتو باز کن*
هانا: چشمامو باز کردم که دیدم لایلا با یک کیک تولد و بقیه هم که پشت سرش وایستاده بودن برام شعر تولد میخونن*..چیشده؟
لایلا: رفیق خنگم تولدت مبارک
هانا: مگه تولدمه؟
کوک: 😑
هانا: بابت این کارتون خیلی خیلی ممنونم بچها..خیلی خوشحالم کردین
لایلا: رئیس برنامه ریزی من بودما!
بچها:😑
هانا؛😂
لایلا: شمع هارو فوت کت.. تف نکنا😂
هانا: بیشعور😂...*.. کیکم بریدم *خیلی ممنونم
لایلا: اول کادوی منن
کوک: خیر من شوهرشم من اول کادومو میدم
هانا: یهو یه روبان قرمز درآورد دور یونجین پیچید و به طرف من درازش کرد
هانا:😂
کوک: شوخی کردم..کادوی من آخره😌
هانا: باشه باشه😂
***
هانا: دست همتون درد نکنه
کوک: خوببب میرسیم به کادوی من باخودم گفتم تو یک دنیا انگشتر داری و یک عالمه دستبند گم کردی..با خودم گفتم یه گردنبند برات بگیرم.( عکسش رو میزارم)
هانا: وااااییییی ( جیغ) اینکه خیلی خوشگلهههه
کوک: خوشت اومد؟...
هانا: عالیهههه
کوک: بزار بندازم گردنت*
لایلا: لیلیایلی* مبارکتون باشه به پای هم پیر شید
هانا: یه بار مبارک شده😂
۲.۲k
۱۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.