پارت : ۵
پارت : ۵
فرشته ایی در قالب شیطان
(بچه ها برای بقیه اعضا هم مثل نامجون تصور کنید )
(ساعت ۱۶:۳۲)
(ویو زیبای خفته )
ارباب لی ( فامیلی سوهو ) اومدن تو اتاق
سوهو: زیبای خفته ساعت ۸ شب دوست های من میان و باید کل عمارت رو تمیز کنی و غذاهای زیادی تدارک ببینی فهمیدی ؟
زیبای خفته: ( پاشد وایساد ) چشم ارباب لی ( تعظیم میکنه )
سوهو : خوبه
سوهو از اتاق رفت بیرون . زیبای خفته
سریع رفت از اتاق بیرون .رفت تو آشپز خونه دستکش پوشید و شروع به در اوردن قابلمه ها کرد
وقتی که قابلمه هارو دراورد یادش اومد که نپرسیده چه غذا هایی درست کنه و با ترس و لرز داشت به سمت اتاق سوهو حرکت میکرد...بلخره رسید به آرومی دستشو مچ کرد و در زد
زیبای خفته: تق تق
سوهو : بیا تو
زیبای خفته به آرومی درو باز کرد و با قدم های کوچک به سمت سوهو رفت
زیبای خفته: ببخشید که مزاحمتون شدم ارباب لی میخواستم ازتون سوال بپرسم که من چه غذا هایی را درست کنم ( همش با ترس و لرز گفت )
سوهو : هوم که برای این اومدی
سوهو : اومممممم غذای فستفودی مثل برگر ، پیتزا ، سیب زمینی، مرغ سوخاری و دوکبوکی و
: ...
زیبای خفته: چشم ارباب
و وقتی به در اتاق رسید کمی وایساد بعد دستگیره فشار داد و از اتاق خارج شد و به سمت آشپزخونه حرکت کرد... به آشپزخونه رسید و رفت تو حیاط خلوت و چهار پایه شو برداشت و به سمت آشپز خونه حرکت کرد ... چهار پایه گذاشت پیش اجاقگاز و شروع به درست کردن انها شد
( ۱۸ : ۴ )
(راوی)
دخترک بلخره کارهاش رو تموم کرده بود و طی و سطل آب رو برداشت و شروع به تمیز کردن عمارت شد
( ۱۹:۱۵ )
وقتی که عمارت رو تمیز کرد طی و سطل آب رو برداشت و به سمت آشپز خونه رفت وقتی رسید سطل و طی رو تو حیاط خلوت گذاشت و دستشو شست و رفت ظرف ها رو برداشت و روی میز میچید
( ۲۰:۰۰)
زیبا که همه کاراشو انجام داده بود خواست بشینه رو زمین تا استراحت کنه که زنگ عمارت به صدا درومد زیبا رفت درو باز کنه که وقتی رسید دید سوهو زود تر از اون رفته و درو باز کرده که نامجون و میونگ و بوارم ( بچه ها اسم وازیستا رو عوض کردم حواستون باشه ) اومدن زیبای خفته تعظیم کرد که بورام گفت
بوارم : سلام میای با من بازی کنی ( رو به زیبا )
زیبای خفته: عذر منو بپذیرید من اینجا یه خدمتکار هستم
بورام : بابایی بهش بگو با من بازی کنه
نامجون : بابا بزار ما بیایم داخل بعد نق بزن
بورام : من نق نمیزنم و تو بیا و با من بازی کن
زیبای خفته: اگر ارباب قبول کنن چشم
بورام : ارباب کیه بابایی ؟
نامجون : عموت
بورام : عمو میشه بهش بگید با من بازی کنه
سوهو : اوممممم نه نمیشه باید خوراکی هارو آمده کنه
بورام : پس من با کی بازی ک.
که صدای زنگ دوباره اومد همه بچه ها اومده بودن با دوست دختراشون
فرشته ایی در قالب شیطان
(بچه ها برای بقیه اعضا هم مثل نامجون تصور کنید )
(ساعت ۱۶:۳۲)
(ویو زیبای خفته )
ارباب لی ( فامیلی سوهو ) اومدن تو اتاق
سوهو: زیبای خفته ساعت ۸ شب دوست های من میان و باید کل عمارت رو تمیز کنی و غذاهای زیادی تدارک ببینی فهمیدی ؟
زیبای خفته: ( پاشد وایساد ) چشم ارباب لی ( تعظیم میکنه )
سوهو : خوبه
سوهو از اتاق رفت بیرون . زیبای خفته
سریع رفت از اتاق بیرون .رفت تو آشپز خونه دستکش پوشید و شروع به در اوردن قابلمه ها کرد
وقتی که قابلمه هارو دراورد یادش اومد که نپرسیده چه غذا هایی درست کنه و با ترس و لرز داشت به سمت اتاق سوهو حرکت میکرد...بلخره رسید به آرومی دستشو مچ کرد و در زد
زیبای خفته: تق تق
سوهو : بیا تو
زیبای خفته به آرومی درو باز کرد و با قدم های کوچک به سمت سوهو رفت
زیبای خفته: ببخشید که مزاحمتون شدم ارباب لی میخواستم ازتون سوال بپرسم که من چه غذا هایی را درست کنم ( همش با ترس و لرز گفت )
سوهو : هوم که برای این اومدی
سوهو : اومممممم غذای فستفودی مثل برگر ، پیتزا ، سیب زمینی، مرغ سوخاری و دوکبوکی و
: ...
زیبای خفته: چشم ارباب
و وقتی به در اتاق رسید کمی وایساد بعد دستگیره فشار داد و از اتاق خارج شد و به سمت آشپزخونه حرکت کرد... به آشپزخونه رسید و رفت تو حیاط خلوت و چهار پایه شو برداشت و به سمت آشپز خونه حرکت کرد ... چهار پایه گذاشت پیش اجاقگاز و شروع به درست کردن انها شد
( ۱۸ : ۴ )
(راوی)
دخترک بلخره کارهاش رو تموم کرده بود و طی و سطل آب رو برداشت و شروع به تمیز کردن عمارت شد
( ۱۹:۱۵ )
وقتی که عمارت رو تمیز کرد طی و سطل آب رو برداشت و به سمت آشپز خونه رفت وقتی رسید سطل و طی رو تو حیاط خلوت گذاشت و دستشو شست و رفت ظرف ها رو برداشت و روی میز میچید
( ۲۰:۰۰)
زیبا که همه کاراشو انجام داده بود خواست بشینه رو زمین تا استراحت کنه که زنگ عمارت به صدا درومد زیبا رفت درو باز کنه که وقتی رسید دید سوهو زود تر از اون رفته و درو باز کرده که نامجون و میونگ و بوارم ( بچه ها اسم وازیستا رو عوض کردم حواستون باشه ) اومدن زیبای خفته تعظیم کرد که بورام گفت
بوارم : سلام میای با من بازی کنی ( رو به زیبا )
زیبای خفته: عذر منو بپذیرید من اینجا یه خدمتکار هستم
بورام : بابایی بهش بگو با من بازی کنه
نامجون : بابا بزار ما بیایم داخل بعد نق بزن
بورام : من نق نمیزنم و تو بیا و با من بازی کن
زیبای خفته: اگر ارباب قبول کنن چشم
بورام : ارباب کیه بابایی ؟
نامجون : عموت
بورام : عمو میشه بهش بگید با من بازی کنه
سوهو : اوممممم نه نمیشه باید خوراکی هارو آمده کنه
بورام : پس من با کی بازی ک.
که صدای زنگ دوباره اومد همه بچه ها اومده بودن با دوست دختراشون
۲.۹k
۲۵ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.