پارت ۵
ویو شوگا
پشت در ات بودم که با حرفایی که شنیدم تنم لرزید.
ای کاش میدونستم انقد بهش سخت نمیگرفتم.
تو فکر بودم که دیدم اجوما داره میاد راهمو کج کردمو به سمت اتاقم رفتم که با حرفای سولی متوقف شدم
÷اایی ددی منم دلم برات تنگ شده
÷فقط بزار ازدواج کنم بعد دیگه کارمون تمومه پولاشو بالا میکشم و میندازمش گردن اون دختره هرزه ات.
÷نه نگران نباش با کاری که امروز کردم دیگه قطعا باور میکنه
=که ایمطور سولی که با من بازی میکنی یه بلایی سرت بیارم مرغای اسمون به حالت گریه کنم....
۱۰لایک
۱۰ کامنت
پشت در ات بودم که با حرفایی که شنیدم تنم لرزید.
ای کاش میدونستم انقد بهش سخت نمیگرفتم.
تو فکر بودم که دیدم اجوما داره میاد راهمو کج کردمو به سمت اتاقم رفتم که با حرفای سولی متوقف شدم
÷اایی ددی منم دلم برات تنگ شده
÷فقط بزار ازدواج کنم بعد دیگه کارمون تمومه پولاشو بالا میکشم و میندازمش گردن اون دختره هرزه ات.
÷نه نگران نباش با کاری که امروز کردم دیگه قطعا باور میکنه
=که ایمطور سولی که با من بازی میکنی یه بلایی سرت بیارم مرغای اسمون به حالت گریه کنم....
۱۰لایک
۱۰ کامنت
۱۴.۲k
۲۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.