•••••همخونه اخموی من💚🐸••••
•••••همخونه اخموی من💚🐸••••
#𝙋𝙖𝙧𝙩_11
#همخونه_اخموی_من
همه هم بخاطر همین مرد خوش پوش بود
که دخترا دورش گرفته بودن و استاد استاد بهش میگفتن
اونقد بهم چسبیده بودن که اصلا نمیتونستم تکون بخورم
فقط جلوی همین استاد جذاب راه واسه بیرون رفتن بود
به سمتش قدم برداشتم و " ببخشیدی "گفتم که به سمتم برگشت
فکر میکنم پیش خودش گفت اینم مثل این دختر میخاد دورم بگیره
درصورتی که من فقط دنبال راه فرار بودم که از بین این جمعیت بگذرم
پیش در ورودی ساختمون وایسادم
که باد خنکی وزید لبخندی زدم و نفس عمیقی کشیدم
که همون نگاه خیره رو حس کردم
برگشتم و با نگاه استاد جدید و جذاب چشم تو چشم شدم
چدخیدم و به بیرون ساختمون قدم برداشتم و اروم قدم زنان توی حیاط دانشگاه به سمت بیرون رفتم
از دانشگاه بیرون زدم و توی پیاده رو قدم میزدم
هوا یکم سرد شده بود ولی لذت بخش بود
آسمون ابری شده بود ولی دریغ از یه قطره بارون،دستام توی جیب مانتو پاییزه ام کردم
#𝙋𝙖𝙧𝙩_11
#همخونه_اخموی_من
همه هم بخاطر همین مرد خوش پوش بود
که دخترا دورش گرفته بودن و استاد استاد بهش میگفتن
اونقد بهم چسبیده بودن که اصلا نمیتونستم تکون بخورم
فقط جلوی همین استاد جذاب راه واسه بیرون رفتن بود
به سمتش قدم برداشتم و " ببخشیدی "گفتم که به سمتم برگشت
فکر میکنم پیش خودش گفت اینم مثل این دختر میخاد دورم بگیره
درصورتی که من فقط دنبال راه فرار بودم که از بین این جمعیت بگذرم
پیش در ورودی ساختمون وایسادم
که باد خنکی وزید لبخندی زدم و نفس عمیقی کشیدم
که همون نگاه خیره رو حس کردم
برگشتم و با نگاه استاد جدید و جذاب چشم تو چشم شدم
چدخیدم و به بیرون ساختمون قدم برداشتم و اروم قدم زنان توی حیاط دانشگاه به سمت بیرون رفتم
از دانشگاه بیرون زدم و توی پیاده رو قدم میزدم
هوا یکم سرد شده بود ولی لذت بخش بود
آسمون ابری شده بود ولی دریغ از یه قطره بارون،دستام توی جیب مانتو پاییزه ام کردم
۵۳۷
۱۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.