داداشای احمق من p1
ویو ا.ت
هایی من ا.ت هستم ۱۵ سالمه بابام چند ماه پیش فوت کرده و مامانم با یکی دیگه ازدواج کرده من با ناپدریم سرد برخورد میکنم میدونم درست نیس ولی من بهش عادت ندارم و ۲ تا داداش احمق هم دارم
حاظر شدم که برم با لوکا(دوس پسرش)بیرون
ا.ت:مامان من رفتم
م.ا:کجا؟
ا.ت:با لو....
کوک:سلام مامی
تهیونگ :سلام مامان
م.ا:سلام پسرا
کوک:کجا میری کوچولو؟
ا.ت:کوچولو عمته
تهیونگ:عمه ما که عمه تو هم میشه
ا.ت:تو گوه خورشی؟
کوک:هویی بچه بزار سنت دو رقمی بشه بعد گنده گنده حرف بزن
م.ا:میزه دعوا نکنید
ا.ت:درسته سنم ازتون کمتره ولی عقل و فهمم بیشتره(نیشخند)
تهیونگ:عه واقا دانشمند کجا تشریف میبرید
ا.ت :گوه خوریش به تو و داداشت نیومده
تهیونگ:اتفاقا خیلی ربط داره ما داداشتیم باید بدونیم کجا میری یا نه
ا.ت:معلومه نه چون داداش واقعیم نیستید
کوک:فعلا که به طور قانونی هستیم خانم کجا تشریف میبره
ا.ت:مامان بهشون بگو گوه خوری نکنن به اونا چه
کوک:مامان نگاه چقدر بی ادبه
م.ا:ا.ت برو دیرتر میشه دخترم پسرا اون داره میره بیرون با دوستش
تهیونگ:دیر نیای سر کلاس استاد دعوات کنه کوچولو
ا.ت:خفه شووووو کوچولو عمته
کوک:باش برو
ویو ا.ت
طبق معمول باهم کل کل کردیم رفتم با لوکا قدم زدیم که فا*ک ساعت از دستمون در رفت رسیدیم به کلاس ۳۰ دقیقه دیر شده بود
استاد:کجا بودی تا الان؟(یکم یلند)
ا.ت:چیز...بودم... چیز
ایتاد:چی؟(بلند)
تهیونگ و کوک :استاد صداتون رو بیارید پایین حد خودتون رو بدونید
استاد:هوفف آخه با این ۵ بار شده
تهیونگ:یهمشکلی براش پیش اومده بود حتما استاد اینبار ببخشید
استاد:هوفف برو بشین
بعد مدرسه
ویو ا.ت
داشتم میرفتم که دیدم یکی دستمو گرفت کوک بود
کوک:مگه نگفتم دیر تیا؟خوب بود میذاشتیم تنبیهت کنع؟
ا.ت:ولم کن من که نخواستم بگید
بعد رفت
تهیونگ:حالا بیا و خوبی کن
ویو ا.ت رفتم خونه یکم گذشت که مامان اومد تو اتاق
م.ا:دوباره دیر رفتی سر کلاس؟
هایی من ا.ت هستم ۱۵ سالمه بابام چند ماه پیش فوت کرده و مامانم با یکی دیگه ازدواج کرده من با ناپدریم سرد برخورد میکنم میدونم درست نیس ولی من بهش عادت ندارم و ۲ تا داداش احمق هم دارم
حاظر شدم که برم با لوکا(دوس پسرش)بیرون
ا.ت:مامان من رفتم
م.ا:کجا؟
ا.ت:با لو....
کوک:سلام مامی
تهیونگ :سلام مامان
م.ا:سلام پسرا
کوک:کجا میری کوچولو؟
ا.ت:کوچولو عمته
تهیونگ:عمه ما که عمه تو هم میشه
ا.ت:تو گوه خورشی؟
کوک:هویی بچه بزار سنت دو رقمی بشه بعد گنده گنده حرف بزن
م.ا:میزه دعوا نکنید
ا.ت:درسته سنم ازتون کمتره ولی عقل و فهمم بیشتره(نیشخند)
تهیونگ:عه واقا دانشمند کجا تشریف میبرید
ا.ت :گوه خوریش به تو و داداشت نیومده
تهیونگ:اتفاقا خیلی ربط داره ما داداشتیم باید بدونیم کجا میری یا نه
ا.ت:معلومه نه چون داداش واقعیم نیستید
کوک:فعلا که به طور قانونی هستیم خانم کجا تشریف میبره
ا.ت:مامان بهشون بگو گوه خوری نکنن به اونا چه
کوک:مامان نگاه چقدر بی ادبه
م.ا:ا.ت برو دیرتر میشه دخترم پسرا اون داره میره بیرون با دوستش
تهیونگ:دیر نیای سر کلاس استاد دعوات کنه کوچولو
ا.ت:خفه شووووو کوچولو عمته
کوک:باش برو
ویو ا.ت
طبق معمول باهم کل کل کردیم رفتم با لوکا قدم زدیم که فا*ک ساعت از دستمون در رفت رسیدیم به کلاس ۳۰ دقیقه دیر شده بود
استاد:کجا بودی تا الان؟(یکم یلند)
ا.ت:چیز...بودم... چیز
ایتاد:چی؟(بلند)
تهیونگ و کوک :استاد صداتون رو بیارید پایین حد خودتون رو بدونید
استاد:هوفف آخه با این ۵ بار شده
تهیونگ:یهمشکلی براش پیش اومده بود حتما استاد اینبار ببخشید
استاد:هوفف برو بشین
بعد مدرسه
ویو ا.ت
داشتم میرفتم که دیدم یکی دستمو گرفت کوک بود
کوک:مگه نگفتم دیر تیا؟خوب بود میذاشتیم تنبیهت کنع؟
ا.ت:ولم کن من که نخواستم بگید
بعد رفت
تهیونگ:حالا بیا و خوبی کن
ویو ا.ت رفتم خونه یکم گذشت که مامان اومد تو اتاق
م.ا:دوباره دیر رفتی سر کلاس؟
۱۶.۵k
۰۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.