فیک 《طراح من 》Part ²⁴
جیمین ویو
تهیونگ بهمگفت این عوضی سوهو روپیدا کنم منم کردم تو یه انبار زندانیش کردم و به تهیونگ زنگ زدم که بیاد اونم اومد و چون تهیونگ گفت شاید تو بيمارستان نزدیک باشه اول رفتم اونجا و سریع پیداش کردم
ته
سوهو رو به صندلی بسته بود شروع کردم به کتک زدنش و گفتم عوضی چطور جرئت میکنی به دختر عموی من دست بزنی
اونقدر زدمش که صورتش غرق خون بود گوشیشو برادشتم به یکی زنگ زدم بیاد دنبالش به جیمین گفتم بریم
تو ماشین
جی:ته تو عاشق /ت شدی
ته:نه
جی:تو با کتک کاری مخالف بودی ولی حالا......
ته:من هیچ حسی به اون ندارم فقط به پدرش قول دادم مراقبش باشم همین
جی:باش میری خونه
ته:اره
جی:منو ببر کمپانی به اعضا میگم نمیای
ته:اوک
ته
جیمین رو رسوندم کمپانی و خودم اول رفتم سوپرمارکت و چیز میز خریدم رفتم خونه/ت خواب بود شروع کردم به غذا درست کردن
ساعت ۳ بود که اومد پایین باهم نشستیم و مشغول خوردن بودم
/ت:غذا خوشمزست ممنون 🫣
ته:خواهش میکنم درواقع این تنها غذایی که میتونم خوب درستش کنم😎
ات:من سیر شدم
ته:ولی هنوز که چیزی نخوردی
ات:تهیونگ رک میگم نمیدونم خوبه یا نه از دوکبوکی متنفرم
ته:اوه ببخشید نمیدونستم
ات:عیب نداره ولی گشنمه
ته:خوب برو یه چیزی درست کن
ات:اما بلد نیستم به کل اشپزی صفر
ته:باشه پس یه چیزی سفارش بده
ات:دلم غذا نمیخواد
ته:الان گفتی گشنه ای
ات:اره ولی هاه حوصلم سر رفته
ته:بریم بیرون
ات:میای با من
ته:اره
ات:خب کجا بریم
ته:تو ماشی تصمیم میگیریم تو برو حاضر شو من بیرون منتظرتم
ات:اوکی
/ت
رفتم سریع حاضر شدم تهیونگ یه ست لی پوشیده بود منم یه چیز پوشدم بهش بخوره<اسلایدها رو نگاه>
رفتم پایین سوار ماشی شدم و رافتادیم
تو ماشین
ته:کجا بریم
/ت:نظری ندارم
ته:منم
ات: بریم شهربازی نه باغ وحش نمیخوام تهیونگ معمولا واسه خوشگذرونی کجا میری
ته:خارج از کشور
ات:اوه پس بهتره منو سره رات پیاده کنی
ته:چرا
ات:ولش تا حالا پاریس رفتی
ته:اره
ات:ارزومه یه بار برم پاریس
چشمامو بستم و ادامه دادم
تو میدون شانزهلیزه تو یه روز برفی قدم بزنم برم برج ایفل موزه لوور رود سن شیرینی فروشی های بینظیرش ولی نمیتونم
ته:چرا
ات:پول اس وقت نیس وقت باشه پول نیست
ته:یه روزی باهام میریم
ات:باشه ببینیم
ته:جدی گفتما
ته:الان دوساعته بنزین هدر میدم ها کجا میری
گوشی ته زنگ میخوره و میزاره رو بلند گو
کوک:تهیونگ سلام
ته:چطوری کوک
کوک:ما خونه جین هیونگ جمع شدیم تو هم بیا
ته:کوک ولی....
/ت:سلام کوک
کوک:شما
ات:دختر عمو تهیونگ
کوک:سلام
ات:میشه منم بیام
کوک:چی ولی باشه بیا
ات:ممنون
ات:تهیونگ بریم
و تلفن رو قطع کرد
ته:تو جمع پسرا معذب نمیشی
ات:نه اصلا چرا
ته:اخه یه دختر تو جمع هفت پسر
ات:بیخیال بریم
پایان
حمایت پلیززززز 😀💜
ناظر جان منتشر کن🙏
شرط نداریم😇
تهیونگ بهمگفت این عوضی سوهو روپیدا کنم منم کردم تو یه انبار زندانیش کردم و به تهیونگ زنگ زدم که بیاد اونم اومد و چون تهیونگ گفت شاید تو بيمارستان نزدیک باشه اول رفتم اونجا و سریع پیداش کردم
ته
سوهو رو به صندلی بسته بود شروع کردم به کتک زدنش و گفتم عوضی چطور جرئت میکنی به دختر عموی من دست بزنی
اونقدر زدمش که صورتش غرق خون بود گوشیشو برادشتم به یکی زنگ زدم بیاد دنبالش به جیمین گفتم بریم
تو ماشین
جی:ته تو عاشق /ت شدی
ته:نه
جی:تو با کتک کاری مخالف بودی ولی حالا......
ته:من هیچ حسی به اون ندارم فقط به پدرش قول دادم مراقبش باشم همین
جی:باش میری خونه
ته:اره
جی:منو ببر کمپانی به اعضا میگم نمیای
ته:اوک
ته
جیمین رو رسوندم کمپانی و خودم اول رفتم سوپرمارکت و چیز میز خریدم رفتم خونه/ت خواب بود شروع کردم به غذا درست کردن
ساعت ۳ بود که اومد پایین باهم نشستیم و مشغول خوردن بودم
/ت:غذا خوشمزست ممنون 🫣
ته:خواهش میکنم درواقع این تنها غذایی که میتونم خوب درستش کنم😎
ات:من سیر شدم
ته:ولی هنوز که چیزی نخوردی
ات:تهیونگ رک میگم نمیدونم خوبه یا نه از دوکبوکی متنفرم
ته:اوه ببخشید نمیدونستم
ات:عیب نداره ولی گشنمه
ته:خوب برو یه چیزی درست کن
ات:اما بلد نیستم به کل اشپزی صفر
ته:باشه پس یه چیزی سفارش بده
ات:دلم غذا نمیخواد
ته:الان گفتی گشنه ای
ات:اره ولی هاه حوصلم سر رفته
ته:بریم بیرون
ات:میای با من
ته:اره
ات:خب کجا بریم
ته:تو ماشی تصمیم میگیریم تو برو حاضر شو من بیرون منتظرتم
ات:اوکی
/ت
رفتم سریع حاضر شدم تهیونگ یه ست لی پوشیده بود منم یه چیز پوشدم بهش بخوره<اسلایدها رو نگاه>
رفتم پایین سوار ماشی شدم و رافتادیم
تو ماشین
ته:کجا بریم
/ت:نظری ندارم
ته:منم
ات: بریم شهربازی نه باغ وحش نمیخوام تهیونگ معمولا واسه خوشگذرونی کجا میری
ته:خارج از کشور
ات:اوه پس بهتره منو سره رات پیاده کنی
ته:چرا
ات:ولش تا حالا پاریس رفتی
ته:اره
ات:ارزومه یه بار برم پاریس
چشمامو بستم و ادامه دادم
تو میدون شانزهلیزه تو یه روز برفی قدم بزنم برم برج ایفل موزه لوور رود سن شیرینی فروشی های بینظیرش ولی نمیتونم
ته:چرا
ات:پول اس وقت نیس وقت باشه پول نیست
ته:یه روزی باهام میریم
ات:باشه ببینیم
ته:جدی گفتما
ته:الان دوساعته بنزین هدر میدم ها کجا میری
گوشی ته زنگ میخوره و میزاره رو بلند گو
کوک:تهیونگ سلام
ته:چطوری کوک
کوک:ما خونه جین هیونگ جمع شدیم تو هم بیا
ته:کوک ولی....
/ت:سلام کوک
کوک:شما
ات:دختر عمو تهیونگ
کوک:سلام
ات:میشه منم بیام
کوک:چی ولی باشه بیا
ات:ممنون
ات:تهیونگ بریم
و تلفن رو قطع کرد
ته:تو جمع پسرا معذب نمیشی
ات:نه اصلا چرا
ته:اخه یه دختر تو جمع هفت پسر
ات:بیخیال بریم
پایان
حمایت پلیززززز 😀💜
ناظر جان منتشر کن🙏
شرط نداریم😇
۹.۴k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.