امیدوارم خوشتون بیاد و حمایت کن🖤
امیدوارم خوشتون بیاد و حمایت کن🖤
🖤پادشاه من 🖤
پارت 1
سلام من ا.ت هستم مادرم رو وقتی 10 سالم بود به دلیل بیماری قلبی ازدست دادم و پدرم هم ورشکست شد از اون به بعد منو خواهرم مجبور شدیم کار کنیم تا خرج زندگیمونو در بیاریم اما طلب کارها روز به روز بیشتر میشدن تا اینکه روزی اومدیم خونه و..........
بابا : سلام دخترا برید وسایلتون رو جمع کنید
یونا : چرا مگه قراره جایی بریم
ا.ت: راست میگه مگه قراره جایی بریم
بابا : من شما رو فروختم تا پول طلب کارها رو بدم
یونا : کییییییییی
بابا : همین که شنیدید
از اون اتفاق 2 سال میگذره و الان من و یونا یه خدمتکار عادی هستیم. تو این عمارت حدود 50 خدمه و 300 بادیگارد فقط تو این عمارته. من همیشه مظلوم هستم ولی یونا نمیزاره کسی بهم حرف بزنه، خوارم رو من غیرت داره و اینکه اتاق منو یونا یکیه
فلش بک فردا صبح
من و یونا بیدار شدیم ساعت 6 صبح بود پاشدیم لباس هامونو پوشیدیم و رفتیم بیرون که روزمونو با قیافه ی نحس سویی شروع کردیم چون اجوما طرف اون بود داشت به همه دستور میداد
سویی : اگر بفهمم کارتونو درست انجام ندادید من میدونم با شما، به به بلخره تشریف اوردین
یونا : چرا زر زر میکنی هنوز ده دقیقه تا ساعت کاری مونده
اجوما : اهای این چه وضعه صحبته
سویی: اجوما جونم ولشون کن با حیوون که نمیشه حرف زد
ا.ت : اهای حیوون خودتی و هفت جد ابادت
که یهو...............
عشقولانس های من بمانید در خماریییییییییی
🖤پادشاه من 🖤
پارت 1
سلام من ا.ت هستم مادرم رو وقتی 10 سالم بود به دلیل بیماری قلبی ازدست دادم و پدرم هم ورشکست شد از اون به بعد منو خواهرم مجبور شدیم کار کنیم تا خرج زندگیمونو در بیاریم اما طلب کارها روز به روز بیشتر میشدن تا اینکه روزی اومدیم خونه و..........
بابا : سلام دخترا برید وسایلتون رو جمع کنید
یونا : چرا مگه قراره جایی بریم
ا.ت: راست میگه مگه قراره جایی بریم
بابا : من شما رو فروختم تا پول طلب کارها رو بدم
یونا : کییییییییی
بابا : همین که شنیدید
از اون اتفاق 2 سال میگذره و الان من و یونا یه خدمتکار عادی هستیم. تو این عمارت حدود 50 خدمه و 300 بادیگارد فقط تو این عمارته. من همیشه مظلوم هستم ولی یونا نمیزاره کسی بهم حرف بزنه، خوارم رو من غیرت داره و اینکه اتاق منو یونا یکیه
فلش بک فردا صبح
من و یونا بیدار شدیم ساعت 6 صبح بود پاشدیم لباس هامونو پوشیدیم و رفتیم بیرون که روزمونو با قیافه ی نحس سویی شروع کردیم چون اجوما طرف اون بود داشت به همه دستور میداد
سویی : اگر بفهمم کارتونو درست انجام ندادید من میدونم با شما، به به بلخره تشریف اوردین
یونا : چرا زر زر میکنی هنوز ده دقیقه تا ساعت کاری مونده
اجوما : اهای این چه وضعه صحبته
سویی: اجوما جونم ولشون کن با حیوون که نمیشه حرف زد
ا.ت : اهای حیوون خودتی و هفت جد ابادت
که یهو...............
عشقولانس های من بمانید در خماریییییییییی
۱۰.۲k
۰۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.