سناریو ½
وقتی باهاشون قهری و اذیتشون میکنی
#درخواستی
سر میز شام بودین اون داشت غذا میخورد و توعم قاشقتو محکم میکوبیدی به لیوانت تا اعصابشو خورد کنی
یونجون: ا/ت...بس نمیکنی نه؟
ا/ت: نوچچ
یونجون: خب...برات پاستیل میگیریم فقط تمومش کنن
ا/ت: نوچچ
یونجون: دیگه چی میخوای؟
ا/ت: اون دختره رو بلاک کن
یونجون: ا/ت اون منیجرمومه
ا/ت: همین که گفتممم
یونجون: باشه اگه اینطوری اشتی میکنی باشه
☆~☆~☆~☆~☆
بیخیال نسبت به تو داشت گیم میزد که هعی میپردی جلو تلوزیون پشت سرش وایستاده بودی و موهاشو میکشیدی که صبرش لبریز شد برگشت و (بوسه)
سوبین: حالا بس میکنی؟
ا/ت: برام لواشک بخر تا باهات اشتی کنم
سوبین: لواشکم میخرم چشم
☆~☆~☆~☆~☆
برا اینکه حرصشو دراری یکی از صفحه های اهنگی که نوشته بود و پاره کردی ولی همون موقع از راه رسید
بومگیو: ا/ت چیکار میکنی؟
ا/ت: هی... هیچی
بومگیو: میدونی واسه نوشتنش چقدر وقت گذاشتم*داد
ا/ت: من..من فقط
بومگیو: فقط چیی؟ فقط میخواستی تلافی رژلبی که خرابش کردمو بکنییی؟ انقدر ارزش داشتت؟
ا/ت: گیو...هقق...بب..ببخشید...
بومگیو: بخشیدم...بیا بغلم
بقیش پست بعد__
#درخواستی
سر میز شام بودین اون داشت غذا میخورد و توعم قاشقتو محکم میکوبیدی به لیوانت تا اعصابشو خورد کنی
یونجون: ا/ت...بس نمیکنی نه؟
ا/ت: نوچچ
یونجون: خب...برات پاستیل میگیریم فقط تمومش کنن
ا/ت: نوچچ
یونجون: دیگه چی میخوای؟
ا/ت: اون دختره رو بلاک کن
یونجون: ا/ت اون منیجرمومه
ا/ت: همین که گفتممم
یونجون: باشه اگه اینطوری اشتی میکنی باشه
☆~☆~☆~☆~☆
بیخیال نسبت به تو داشت گیم میزد که هعی میپردی جلو تلوزیون پشت سرش وایستاده بودی و موهاشو میکشیدی که صبرش لبریز شد برگشت و (بوسه)
سوبین: حالا بس میکنی؟
ا/ت: برام لواشک بخر تا باهات اشتی کنم
سوبین: لواشکم میخرم چشم
☆~☆~☆~☆~☆
برا اینکه حرصشو دراری یکی از صفحه های اهنگی که نوشته بود و پاره کردی ولی همون موقع از راه رسید
بومگیو: ا/ت چیکار میکنی؟
ا/ت: هی... هیچی
بومگیو: میدونی واسه نوشتنش چقدر وقت گذاشتم*داد
ا/ت: من..من فقط
بومگیو: فقط چیی؟ فقط میخواستی تلافی رژلبی که خرابش کردمو بکنییی؟ انقدر ارزش داشتت؟
ا/ت: گیو...هقق...بب..ببخشید...
بومگیو: بخشیدم...بیا بغلم
بقیش پست بعد__
۸.۳k
۲۸ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.