📌برداشت اول: https://wisgoon.com/pin/32868950/
📌برداشت اول: https://wisgoon.com/pin/32868950/
برداشت دوم:
حواسم هنوز سرجاش نيومده!
فيلم مقتدرانه به پخش شدنش ادامه ميده تو ذهنم اونقدر كه يه لقمه بغض ميخورم يه لقمه غذا!
اما خب تمام توانم رو به كار ميبرم تا چشمام خيس يا حتى قرمز هم نشه، چون به هرحال ترسيدن از شكستن يه ليوان بهونه خوبى براىِ گريه نيست!
زيرچشمى نگاهى ميندازم سمت زنت كه بيخبر از همه چى داره مِنوغذارو بررسى ميكنه؛ بيخبر مثل مردى كه رو به روم نشسته و از نپخته بودن گوشت غذاش ايراد ميگيره!
طبق عادتِ طبيعىِ ذاتِ يه زن شروع ميكنم به بررسى كردن زنى كه خاله زنك ها اصطلاحا بهش ميگن رقيب!
رنگ مو، سليقه اش تو ست كردن لباسش با آرايشش و انتخاب كيف و كفش مناسب با اون ها و از همه مهمتر...چشماش، بايد مطمئن بشم از چشماى من بهتر نيست !
تمام سعى مو ميكنم تو اين بررسى سختگير باشم و ايراد بگيرم ، چيزى رو تغير نميده ولى باعث ميشه احساس بهترى داشته باشم!
اما تمام مدت اون هيچ نگاهى به اين سمت نميكنه، حتى يكبار هم سعى نميكنه كه همسر منو بررسى كنه در عوض حسابى خودشو سرگرم پسرش كرده!
فقط يه لحظه كه چشم تو چشم شديم با كمترين حسى بى تفاوت روشو برگردوند و مطمنم كرد هنوز مثل همون سال ها قبل مطمن و راضيه از تموم كردن اين رابطه!
برعكس من كه هنوز... بيچاره من كه هنوز...! تموم مدت تو راه برگشت به خونه كز كردم و چسبيدم به شيشه ماشين!
بدون قصه خوندن براى دخترم زودتر از هميشه به بهونه سردرد و با خوردن يه مسكن رفتم تو تخت خواب!
تا نيمه هاى شب خوابم نبرد، كلافه از بيخوابى تو جام تكون خوردم و مردى رو كنارم ديدم كه خواب بود!
مردى كه از سكانس اصلى فيلم به بعد بطورمرموزى باهاش سرد شده بود دلم! كلافه تر از اين سردى رفتم تو بالكن، تنمو تو نسيم نيمه شبى رها كردم و گذاشتم چشمام مثل خون سرخ بشه!
شب و گريه كه خوب مستم كرد به خودم اعتراف كردم كه اون دختر بيست سال پيش درونم هنوز...هنوز مثل اون روزا دلش عاشقه، كه هيچ وقت دردش دوا نشد!
برگشتم تو رخت خواب. و با بغض به خودم گفتم به هرحال همه چيز تموم شده وهيچ چيز به عقب نميگرده!
بخواب، از فردا باز تكرارِ سكانسِ تكرارىِ روزمرگى زندگيته..
برداشت دوم:
حواسم هنوز سرجاش نيومده!
فيلم مقتدرانه به پخش شدنش ادامه ميده تو ذهنم اونقدر كه يه لقمه بغض ميخورم يه لقمه غذا!
اما خب تمام توانم رو به كار ميبرم تا چشمام خيس يا حتى قرمز هم نشه، چون به هرحال ترسيدن از شكستن يه ليوان بهونه خوبى براىِ گريه نيست!
زيرچشمى نگاهى ميندازم سمت زنت كه بيخبر از همه چى داره مِنوغذارو بررسى ميكنه؛ بيخبر مثل مردى كه رو به روم نشسته و از نپخته بودن گوشت غذاش ايراد ميگيره!
طبق عادتِ طبيعىِ ذاتِ يه زن شروع ميكنم به بررسى كردن زنى كه خاله زنك ها اصطلاحا بهش ميگن رقيب!
رنگ مو، سليقه اش تو ست كردن لباسش با آرايشش و انتخاب كيف و كفش مناسب با اون ها و از همه مهمتر...چشماش، بايد مطمئن بشم از چشماى من بهتر نيست !
تمام سعى مو ميكنم تو اين بررسى سختگير باشم و ايراد بگيرم ، چيزى رو تغير نميده ولى باعث ميشه احساس بهترى داشته باشم!
اما تمام مدت اون هيچ نگاهى به اين سمت نميكنه، حتى يكبار هم سعى نميكنه كه همسر منو بررسى كنه در عوض حسابى خودشو سرگرم پسرش كرده!
فقط يه لحظه كه چشم تو چشم شديم با كمترين حسى بى تفاوت روشو برگردوند و مطمنم كرد هنوز مثل همون سال ها قبل مطمن و راضيه از تموم كردن اين رابطه!
برعكس من كه هنوز... بيچاره من كه هنوز...! تموم مدت تو راه برگشت به خونه كز كردم و چسبيدم به شيشه ماشين!
بدون قصه خوندن براى دخترم زودتر از هميشه به بهونه سردرد و با خوردن يه مسكن رفتم تو تخت خواب!
تا نيمه هاى شب خوابم نبرد، كلافه از بيخوابى تو جام تكون خوردم و مردى رو كنارم ديدم كه خواب بود!
مردى كه از سكانس اصلى فيلم به بعد بطورمرموزى باهاش سرد شده بود دلم! كلافه تر از اين سردى رفتم تو بالكن، تنمو تو نسيم نيمه شبى رها كردم و گذاشتم چشمام مثل خون سرخ بشه!
شب و گريه كه خوب مستم كرد به خودم اعتراف كردم كه اون دختر بيست سال پيش درونم هنوز...هنوز مثل اون روزا دلش عاشقه، كه هيچ وقت دردش دوا نشد!
برگشتم تو رخت خواب. و با بغض به خودم گفتم به هرحال همه چيز تموم شده وهيچ چيز به عقب نميگرده!
بخواب، از فردا باز تكرارِ سكانسِ تكرارىِ روزمرگى زندگيته..
۱۲.۹k
۱۵ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.