عمارت طلسم شده
+اونا
که یهو نامجون اومد تو
نامجون:کوک اینجا چیکار میکنی مگه مرده نگفت نیا اینجا
_باشه اومدم
با نامجون رفتم و رفتم تو اتاقم واقعا جالب بود تا نامجون اومد ناپدید شد سرم و گذاشتم روی بالشت و با این فکرها خوابم برد
صبح
بورام
منتظر بودن تا پسرا بیدار شن خیلی دوست داشتم یکیشون عاشقم شه ولی آخه کی عاشق همچین دختر میشه که یهو دیدم کم کم دارن میان پایین و منم رفتم دنبالشون ولی اونا منو نمیدیدن داشتن صبحونه میخوردن که
_اوم پسرا میخواستم یه چیزی بگم
همه:بگو
_من
که یهو نامجون اومد تو
نامجون:کوک اینجا چیکار میکنی مگه مرده نگفت نیا اینجا
_باشه اومدم
با نامجون رفتم و رفتم تو اتاقم واقعا جالب بود تا نامجون اومد ناپدید شد سرم و گذاشتم روی بالشت و با این فکرها خوابم برد
صبح
بورام
منتظر بودن تا پسرا بیدار شن خیلی دوست داشتم یکیشون عاشقم شه ولی آخه کی عاشق همچین دختر میشه که یهو دیدم کم کم دارن میان پایین و منم رفتم دنبالشون ولی اونا منو نمیدیدن داشتن صبحونه میخوردن که
_اوم پسرا میخواستم یه چیزی بگم
همه:بگو
_من
۲.۹k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.