شاید روزی آمدی
شاید روزی آمدی
شاید روزی که دیگر امیدی به آمدنت نداشتم،
روزی که دیگر گوش هایم نجوای عاشقی را از یاد برده بودند...
شاید روزی غرق در روزمرگی هایم
و شاید روزی که تمامِ زندگی ام از نبودنت درد کند
با یک سبد لبخند
با یک بغل عشق
با عطرِ خوشِ نفس هایت
آمدی...
شاید روزی از همین روزها نگاهم ردی را که سالهاست انتظارش را می کشد،دید...
می دانم می آیی
من قول آمدنت را به خودم داده ام
شاید دیر
اما می آیی در یک روز پاییزی
آخر میگویند
هر چه دیرتر،
خوش تر...
شاید روزی که دیگر امیدی به آمدنت نداشتم،
روزی که دیگر گوش هایم نجوای عاشقی را از یاد برده بودند...
شاید روزی غرق در روزمرگی هایم
و شاید روزی که تمامِ زندگی ام از نبودنت درد کند
با یک سبد لبخند
با یک بغل عشق
با عطرِ خوشِ نفس هایت
آمدی...
شاید روزی از همین روزها نگاهم ردی را که سالهاست انتظارش را می کشد،دید...
می دانم می آیی
من قول آمدنت را به خودم داده ام
شاید دیر
اما می آیی در یک روز پاییزی
آخر میگویند
هر چه دیرتر،
خوش تر...
۶۰۹
۰۶ مهر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.