پارت 37
پارت 37
مرده : بخدا.. بخدا.. تقص... یر من.. من نی.. ست
ا/ت : پس تقصیر کیه عوضی کی بهت گفته این کارو بکنی( داد زد )
مرده : شار.. لوت اون.. اون
ا/ت : دروغ نگو
مرده : بخد... ا بخ.. دا درو.. غ نمیگم
ا/ت ویو
اون عوضی باید قبلا کارشو بسازم ( شارلوت همون مرده که میخواست با یکی از خدمتکارای عمارت ا/ت ازدواج کنه ولی ا/ت نزاشت )
ا/ت بدون حرفی اومد بیرون و رفت سمت اتاق کارش زنگ زد به مینهو( مینهو هکر این بانده )
ا/ت : مینهو سریع بیا اینجا
مینهو : ا/ت چیزی شده؟
ا/ت : گفتم همین الان بیا اینجا
بعد هم قطع کردم
رفتم پایین رو به نگهبانا گفتم
ا/ت : منتظر چی اید؟ حتما من باید بهتون بگم برید اون حیاتو تمیز کنید؟
رئیس نگهبان : معذرت میخوایم ، چشم خانم
اونا هم رفتن حیاتو تمیز کنن
نامجون ویو
از خواب پا شده بودم و رفته بودم سر کارم بهم خبر داده بودن به یکی از عمارت مافیا ها حمله شده گفتم چه بهتر یکی از سر راهم کم میشه رفتم سمت پنجره و قهوه مو داشتم میخوردم دلم میخواست برم یجا اما نمیدونم این چند روزه به طور کاملا قاطی کردم امروز صبح به دکتر شخصیم زنگ زدم تا ازم چکاپ بگیره بخاطر تپش قلب اونشبم اما وقتی اومد و چکاپم کرد گفت که هیچ مشکلی ندارم واقعا متوجه نمیشم این سون جو هم همش زنگ میزنه و میگه رابطمو با ا/ت تموم کنم نمیدونم چرا ولی دلم میخواد بیشتر باهاش وقت بگذرونم شاید فقط به عنوان یه دوست ساده ببینمش امیدوارم اینطور باشه نه نه فقط عین یه دوسته چی داری میگی نامجون اوفففف چقدر امروز کلافه ام اصلا میرم دوش میگیرم خوب میشم
ا/ت ویو
ا/ت : مینهو یکم عجله کن
مینهو : ا/ت من که ماشین مسابقه نیستم 2 دقیقه وایسا
مینهو : تمومه
با سرعت رفتم سمتش و گفتم: آدرسو به گوشیم بفرس
و با قدم های بلند به سمت در رفتم و رفتم سمت موتورم قبل از اینکه راه بیوفتم مینهو آدرسو فرستاد موبایلم و گذاشتم تو جیبمو و راه افتادم انقدر عصبی بودم برای همین با آخرین سرعتم رفتم چند بار نزدیک بود بخورم به دیوار خون جلو چشمامو گرفته بود وقتی رسیدم گوشیمو دراوردم و دیدم درسته رفتم جلو در 2 تا نگهبان داشت اولی رو با تفنگ زدم دومی هم تا اسلحه در بیاره زدمش رفتم داخل همه ریخته بودن تو حیاط انگار جشنی چیزی بود جنازه اون 2 تارو بردم گزاشتم یه جای دور که چشم کسی بهش نخوره
امیدوارم خوشتون بیاد:)💓💓
و اینکه ببخشید دیروز نزاشتم مشکلی برام پیش اومد 😊💙💓🌻
لطفا اگه دوست دارید لایک کنید (◍•ᴗ•◍)🌻
مرده : بخدا.. بخدا.. تقص... یر من.. من نی.. ست
ا/ت : پس تقصیر کیه عوضی کی بهت گفته این کارو بکنی( داد زد )
مرده : شار.. لوت اون.. اون
ا/ت : دروغ نگو
مرده : بخد... ا بخ.. دا درو.. غ نمیگم
ا/ت ویو
اون عوضی باید قبلا کارشو بسازم ( شارلوت همون مرده که میخواست با یکی از خدمتکارای عمارت ا/ت ازدواج کنه ولی ا/ت نزاشت )
ا/ت بدون حرفی اومد بیرون و رفت سمت اتاق کارش زنگ زد به مینهو( مینهو هکر این بانده )
ا/ت : مینهو سریع بیا اینجا
مینهو : ا/ت چیزی شده؟
ا/ت : گفتم همین الان بیا اینجا
بعد هم قطع کردم
رفتم پایین رو به نگهبانا گفتم
ا/ت : منتظر چی اید؟ حتما من باید بهتون بگم برید اون حیاتو تمیز کنید؟
رئیس نگهبان : معذرت میخوایم ، چشم خانم
اونا هم رفتن حیاتو تمیز کنن
نامجون ویو
از خواب پا شده بودم و رفته بودم سر کارم بهم خبر داده بودن به یکی از عمارت مافیا ها حمله شده گفتم چه بهتر یکی از سر راهم کم میشه رفتم سمت پنجره و قهوه مو داشتم میخوردم دلم میخواست برم یجا اما نمیدونم این چند روزه به طور کاملا قاطی کردم امروز صبح به دکتر شخصیم زنگ زدم تا ازم چکاپ بگیره بخاطر تپش قلب اونشبم اما وقتی اومد و چکاپم کرد گفت که هیچ مشکلی ندارم واقعا متوجه نمیشم این سون جو هم همش زنگ میزنه و میگه رابطمو با ا/ت تموم کنم نمیدونم چرا ولی دلم میخواد بیشتر باهاش وقت بگذرونم شاید فقط به عنوان یه دوست ساده ببینمش امیدوارم اینطور باشه نه نه فقط عین یه دوسته چی داری میگی نامجون اوفففف چقدر امروز کلافه ام اصلا میرم دوش میگیرم خوب میشم
ا/ت ویو
ا/ت : مینهو یکم عجله کن
مینهو : ا/ت من که ماشین مسابقه نیستم 2 دقیقه وایسا
مینهو : تمومه
با سرعت رفتم سمتش و گفتم: آدرسو به گوشیم بفرس
و با قدم های بلند به سمت در رفتم و رفتم سمت موتورم قبل از اینکه راه بیوفتم مینهو آدرسو فرستاد موبایلم و گذاشتم تو جیبمو و راه افتادم انقدر عصبی بودم برای همین با آخرین سرعتم رفتم چند بار نزدیک بود بخورم به دیوار خون جلو چشمامو گرفته بود وقتی رسیدم گوشیمو دراوردم و دیدم درسته رفتم جلو در 2 تا نگهبان داشت اولی رو با تفنگ زدم دومی هم تا اسلحه در بیاره زدمش رفتم داخل همه ریخته بودن تو حیاط انگار جشنی چیزی بود جنازه اون 2 تارو بردم گزاشتم یه جای دور که چشم کسی بهش نخوره
امیدوارم خوشتون بیاد:)💓💓
و اینکه ببخشید دیروز نزاشتم مشکلی برام پیش اومد 😊💙💓🌻
لطفا اگه دوست دارید لایک کنید (◍•ᴗ•◍)🌻
۲۴.۱k
۰۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.