پارت ۱۸

شوکا : ات
ات : ها
شوگا : میخوام وسایلمو بیارم تو اتاق تو باهام تویه اتاق باشیم
ات : تو غلط میکنی(خودت غلط میکنی)
شوگا : چرا نیارم الان که من تورو دوست دارم
ات: من دوست ندارم
شوگا: چرا تو که دوستم داشتی هان چیشد
ات : بهتر اون موقع که از الارا درخواست قرار گذاشتن کردی فکر اینجاشم میکردی( سینی غذا رو پرت کرد رو زمین ظرف لیوان شکست )
ویو شوگا
انگار یه چاقو بهم زدن انقدر که دردش زیاد بود
شوگا : اشک..اشکال نداره جمع میکنم (با بغض)
ویو ات
با اون کارم واقعن یه خنجر بهم وارد شد چرا اینجوری میکنم ولی من باید انتقاممو بگیرم
ویو شوگا
از اتاق ات خارج شدم رفتم اتاق خودم درو بستم پشت در به در تکیه دادمو گریه کردم
ویو ات
داشتم میرفتم پایین که آب بخورم صدای از اتاق شوگا شنیدم داشت گریه میکرد اشکام خود به خود سرازیر شد رفتم سمت اتاق شوگا دستم گذاشتم رو درش بعد چند دقیقه اشکامو پاک کردم رفتم آب خوردم که شوگا اومد پایین
شوگا : ات دارم میرم بیرون چیزی نمیخوای برات بخرم
ات :نه مرسی
شوگا : اکه چیزی خواستی زنگ بزن
ات: باش
بعد اینکه شوگا رفت رو کناپه نشستم تلویزیون رو روشن کردم که صدای زنگ در اومد رفتم درو باز کردم او.. اون اینجا چکار میکنه..