《The clown》《P2》
ا/ت:ولی من هیچوقت نمیخواستم مثله تو بشم!
و نخواهم شد!
بابا:دختر
ا/ت:نگاه کردن*
بابا:بس میکنی یا نه سرم رفت ؟؟!
پاشو گورتو گم کن تو اتاقت!
ا/ت:من دیگه اینجا نمیمونم!
دیگه نه سربارتون میشم نه دیگه ریختمو میبینینتموم شد!
رفت اتاقش لباساشو جمع کرد ...مطمئن شد که لبایاشو جمع کرده از اتاقش رفت بیرون* داشت میرفت که شنید*
مامان:زود زنگ بزن تا بیاد جلوی اینو بگیره !!!وگرنه آبرو ریزی میشه !!!
بابا:بره بمیره راحت بشم از دستش
ا/ت:نگران نباشید بالاخره دارین راحت میشین..رفت*
فلش بک حال*
هییییییییی ولی.....بازم از اون زندگی نکبت بار بهتره .........یه دفعه بارون شدید بارید *
ا/ت:نگاهی به آسمون کرد *
ا/ت:آخه تو چه مشکلی باهام داریییییی!!!!!!!!خستم کردییییییی
تو اون وضع بارون میشینه رو زمین *
ا/ت:هی روزگار
مردم همینطور رد میشدن بهش نگاه میکردن ولی ا/ت همینطور به جلوش ذول زده بود که یه دفعه ای یه آگهی از دیوار کنده شد و روبه روش فرود اومد .
یه نگاهی به آگهی انداخت *
ا/ت:نه.....نه خنده*
اصلا ....به هیچ وجه !
فلش بک به ۱ ساعت بعد*
ا/ت:بالاخره رسیدم...........
خدایا .....دیگه چاره ای ندارم!
سیرک Wish *
ا/ت:خدایا منی که از بچگی از هرچی سیرک دلقکی که متنفرم ........خودم حالا اینجا!!!!!
رفتم داخل اون چادر بزرگ چند نفری اونجا بودن رفتم طرف یکیشون که اونجا به نظر میومد رئیسی چیزی باشه رفتم.
ملون:اونجا رو بابا نره.........هی پسر اون چه کاریه!!!!!مگه نگفتم اینطوری نه!!!!!
ا/ت:آ...خانم
ملون:چندبار آخه باید بهتون بگم ای خدا!!!
ا/ت:خانم!
ملون:بله!
ا/ت:خوب چیزه ....
ملون:اوه ...ببخشید کاری داشتید؟؟
ا/ت:خوب راستش آگهی استختدامیتون رو دیدم بخاطره همین اومدم.
ملون:واقعا!!!چه خوب دنبالم بیا .رفت بیرون چادر *
ا/ت:تعجب* رفت*
همینطور که دنبالش رفتم رسیدم به یه وارد سالن شدیم شبیه اتاق گریم بود ولی خیلی بزرگ بود
که یه در ته سالن داشت ...
ملون وایساد*
ملو:خوب اینجا محله کارته و اینکه همونطور که میبینی تمامه وسایل موردنیاز اینجا هستش
و اینکه یه چیزه دیگه....
ا/ت:؟
ملون:هیچوقت وارد اون اتاق ته سالن نشو
ا/ت:باشه ولی.....
ملون:ولی چی؟؟
ا/ت:من در کنار کار درس میخونم....مشکلی که نیست؟؟؟
ملون:نه بابا چه مشکلی
ا/ت:ممنون
ملون:خوب لبخند*
ملون:من ملونم آشناییت خوشبختم .دستشو دراز کرد سمت ا/ت*
ا/ت:نگاهی به دست دختر روبه روش کرد و بهش دست داد *
ا/ت:خوشبختم منم ا/تم. لبخند*
و نخواهم شد!
بابا:دختر
ا/ت:نگاه کردن*
بابا:بس میکنی یا نه سرم رفت ؟؟!
پاشو گورتو گم کن تو اتاقت!
ا/ت:من دیگه اینجا نمیمونم!
دیگه نه سربارتون میشم نه دیگه ریختمو میبینینتموم شد!
رفت اتاقش لباساشو جمع کرد ...مطمئن شد که لبایاشو جمع کرده از اتاقش رفت بیرون* داشت میرفت که شنید*
مامان:زود زنگ بزن تا بیاد جلوی اینو بگیره !!!وگرنه آبرو ریزی میشه !!!
بابا:بره بمیره راحت بشم از دستش
ا/ت:نگران نباشید بالاخره دارین راحت میشین..رفت*
فلش بک حال*
هییییییییی ولی.....بازم از اون زندگی نکبت بار بهتره .........یه دفعه بارون شدید بارید *
ا/ت:نگاهی به آسمون کرد *
ا/ت:آخه تو چه مشکلی باهام داریییییی!!!!!!!!خستم کردییییییی
تو اون وضع بارون میشینه رو زمین *
ا/ت:هی روزگار
مردم همینطور رد میشدن بهش نگاه میکردن ولی ا/ت همینطور به جلوش ذول زده بود که یه دفعه ای یه آگهی از دیوار کنده شد و روبه روش فرود اومد .
یه نگاهی به آگهی انداخت *
ا/ت:نه.....نه خنده*
اصلا ....به هیچ وجه !
فلش بک به ۱ ساعت بعد*
ا/ت:بالاخره رسیدم...........
خدایا .....دیگه چاره ای ندارم!
سیرک Wish *
ا/ت:خدایا منی که از بچگی از هرچی سیرک دلقکی که متنفرم ........خودم حالا اینجا!!!!!
رفتم داخل اون چادر بزرگ چند نفری اونجا بودن رفتم طرف یکیشون که اونجا به نظر میومد رئیسی چیزی باشه رفتم.
ملون:اونجا رو بابا نره.........هی پسر اون چه کاریه!!!!!مگه نگفتم اینطوری نه!!!!!
ا/ت:آ...خانم
ملون:چندبار آخه باید بهتون بگم ای خدا!!!
ا/ت:خانم!
ملون:بله!
ا/ت:خوب چیزه ....
ملون:اوه ...ببخشید کاری داشتید؟؟
ا/ت:خوب راستش آگهی استختدامیتون رو دیدم بخاطره همین اومدم.
ملون:واقعا!!!چه خوب دنبالم بیا .رفت بیرون چادر *
ا/ت:تعجب* رفت*
همینطور که دنبالش رفتم رسیدم به یه وارد سالن شدیم شبیه اتاق گریم بود ولی خیلی بزرگ بود
که یه در ته سالن داشت ...
ملون وایساد*
ملو:خوب اینجا محله کارته و اینکه همونطور که میبینی تمامه وسایل موردنیاز اینجا هستش
و اینکه یه چیزه دیگه....
ا/ت:؟
ملون:هیچوقت وارد اون اتاق ته سالن نشو
ا/ت:باشه ولی.....
ملون:ولی چی؟؟
ا/ت:من در کنار کار درس میخونم....مشکلی که نیست؟؟؟
ملون:نه بابا چه مشکلی
ا/ت:ممنون
ملون:خوب لبخند*
ملون:من ملونم آشناییت خوشبختم .دستشو دراز کرد سمت ا/ت*
ا/ت:نگاهی به دست دختر روبه روش کرد و بهش دست داد *
ا/ت:خوشبختم منم ا/تم. لبخند*
۲۲.۱k
۱۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.