p8🍷..خون اشام شب
یهو خون بالا آورد لباسام خونی شده بودن..خیلی نگرانش شدم..
جیمین:الان جونگ کوک میرسه تحمل کن تهیونگ😢
بعد چند لحظه یه پسر وارد شد .شوگا:جونگ کوک سریع دارو رو بده
جونگ کوک نزدیک شد و چشم غره ای بهم کرد.ازشون فاصله گرفتم در شربتو باز کرد و سر تهیونگو بالا اورد و بهش داد
جونگ کوک:نگران نباش هر چه سریع تر خوب میشی💙 تهیونگ :💙💙
بهم زل زده بود و نگاهش حس بدی بهم منتقل میکر... روشو ازم برگردوند و اونجا رو ترک کرد.ا/ت:اون کی بود؟ شوگا:برادرمون
ا/ت:اهان..
کنار تخت تهیونگ نشسته بودم و ازش مراقبت میکردم
تهیونگ:ا/ت برو استراحت کن حالم خوبه
ا/ت:نگران من نباش💜
تهیونگ:☺💙💙
ا/ت:چندین ساعت گذشته بود تهیونگ خوابیده بود.گشنم بود رفتم تا از یخچال چیزی بردارم
در یخچالو باز کردم چیز زیادی نبود و یه سیب برداشتم...
جیمین:امروز میرم خریدو خوراکی میخرم نگران نباش😂
ا/ت:اهان ممنون..😁😂
جیمین رو میز ناهار خوری نشست
جیمین:بیا اینجا بشین
نشستم ...اووم کاری داشتی!؟
جیمین:ازت چند تا سوال میپرسن جواب بده.. تو همون رئیس باند مافیا هستی درست میگم؟بهت تیر خورد ...کسیم اونجا نبود..کی نجاتت داد؟
ا/ت:درسته منم...ارباب ..اون منو به بیمارستان رسوند ..در ضمن رئیس اصلی اونه..جکسون. اون نعلتی اربابمونه
جیمین:اوو جکسون ..قبلا میشناختمش .
شوگا بهم تعریف کرد که روی صخره گریه میکردی و اونجا از هوش رفته بودی...اون میگفت حرفات توصیفیش میکرد و دلش برات سوخته بود به این دلیل نجاتت داد ..نمیخوام فضولی کنم ولی میشه بگی اون موقع شب چرا اونجا بودی؟
ا/ت:خب ارباب ..که شوگا است و قطع کرد صداش از اتاق میومد
شوگا:عهه صبر کنید بزارید منم بیام بعد تعریف کن
ا/ت:باش😐😂
جیمین:خب نمیای؟؟😐😂
شوگا:چند دقیقه صبر کنید الان الارامم میخوره وقت خوابم تموم میشه فقط چند دقیقه
جیمین:تو الان بیداری چرا منتظری زنگت بخوره بعد از اون تخت جدا شی؟😐
شوگا:همیشه سر موقع تخت عزیزمو ترک میکنم.بهش قول دادم
جیمین:😐😐ا/ت به نظرم هر چه زود تر از اینجا فرار کنی بهتره وگرنه مثل من پیر میشی💔😐
ا/ت:همه چیتون عجیبه من که سر در نمیارم😐😂
شوگا:مثل رنگ چشمای تو
ا/ت:به رنگ چشمام توهین کردی😤😤پارچ آب سردو برداشتم و به سمت تختش رفتم
جیمین:کرم ریزی😈😂
بالای تختش رفتم مثل بچه گربه ها لحافو تا بالای بینیش کشیده بود و فقط چشماش معلوم بود
شوگا:یاا اشتباه کردم..پلیز بزار بخوابم
ا/ت:منم همین فکرو میکنم😈
شوگا:فرار..🤯
مثل تامو جری دور اون عمارت بزرگو میدوییدیم ...
شوگا:خواهش میکنم روم آب نریز من از آب میترسم🙀🙀
ا/ت:که اینطور پیشی😼
لایکککک😺💜😹
جیمین:الان جونگ کوک میرسه تحمل کن تهیونگ😢
بعد چند لحظه یه پسر وارد شد .شوگا:جونگ کوک سریع دارو رو بده
جونگ کوک نزدیک شد و چشم غره ای بهم کرد.ازشون فاصله گرفتم در شربتو باز کرد و سر تهیونگو بالا اورد و بهش داد
جونگ کوک:نگران نباش هر چه سریع تر خوب میشی💙 تهیونگ :💙💙
بهم زل زده بود و نگاهش حس بدی بهم منتقل میکر... روشو ازم برگردوند و اونجا رو ترک کرد.ا/ت:اون کی بود؟ شوگا:برادرمون
ا/ت:اهان..
کنار تخت تهیونگ نشسته بودم و ازش مراقبت میکردم
تهیونگ:ا/ت برو استراحت کن حالم خوبه
ا/ت:نگران من نباش💜
تهیونگ:☺💙💙
ا/ت:چندین ساعت گذشته بود تهیونگ خوابیده بود.گشنم بود رفتم تا از یخچال چیزی بردارم
در یخچالو باز کردم چیز زیادی نبود و یه سیب برداشتم...
جیمین:امروز میرم خریدو خوراکی میخرم نگران نباش😂
ا/ت:اهان ممنون..😁😂
جیمین رو میز ناهار خوری نشست
جیمین:بیا اینجا بشین
نشستم ...اووم کاری داشتی!؟
جیمین:ازت چند تا سوال میپرسن جواب بده.. تو همون رئیس باند مافیا هستی درست میگم؟بهت تیر خورد ...کسیم اونجا نبود..کی نجاتت داد؟
ا/ت:درسته منم...ارباب ..اون منو به بیمارستان رسوند ..در ضمن رئیس اصلی اونه..جکسون. اون نعلتی اربابمونه
جیمین:اوو جکسون ..قبلا میشناختمش .
شوگا بهم تعریف کرد که روی صخره گریه میکردی و اونجا از هوش رفته بودی...اون میگفت حرفات توصیفیش میکرد و دلش برات سوخته بود به این دلیل نجاتت داد ..نمیخوام فضولی کنم ولی میشه بگی اون موقع شب چرا اونجا بودی؟
ا/ت:خب ارباب ..که شوگا است و قطع کرد صداش از اتاق میومد
شوگا:عهه صبر کنید بزارید منم بیام بعد تعریف کن
ا/ت:باش😐😂
جیمین:خب نمیای؟؟😐😂
شوگا:چند دقیقه صبر کنید الان الارامم میخوره وقت خوابم تموم میشه فقط چند دقیقه
جیمین:تو الان بیداری چرا منتظری زنگت بخوره بعد از اون تخت جدا شی؟😐
شوگا:همیشه سر موقع تخت عزیزمو ترک میکنم.بهش قول دادم
جیمین:😐😐ا/ت به نظرم هر چه زود تر از اینجا فرار کنی بهتره وگرنه مثل من پیر میشی💔😐
ا/ت:همه چیتون عجیبه من که سر در نمیارم😐😂
شوگا:مثل رنگ چشمای تو
ا/ت:به رنگ چشمام توهین کردی😤😤پارچ آب سردو برداشتم و به سمت تختش رفتم
جیمین:کرم ریزی😈😂
بالای تختش رفتم مثل بچه گربه ها لحافو تا بالای بینیش کشیده بود و فقط چشماش معلوم بود
شوگا:یاا اشتباه کردم..پلیز بزار بخوابم
ا/ت:منم همین فکرو میکنم😈
شوگا:فرار..🤯
مثل تامو جری دور اون عمارت بزرگو میدوییدیم ...
شوگا:خواهش میکنم روم آب نریز من از آب میترسم🙀🙀
ا/ت:که اینطور پیشی😼
لایکککک😺💜😹
۵۰.۰k
۲۸ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.