ددی من شو.....پارت۷
؟:ای بابا چرا رد میکنین؟
÷:جناب محترم...ما نمیخواییم شر شه پس بفرما برو
؟:عه؟نه بابا...به تو ربطی نداره*داشت نزدیک ات میشد*
+:*قدم به قدم میرفت عقب که خورد به لبه مبل*
؟:راه فراری نداری
*ات فوبیا به دست زده شدن داره*
*دست زد به بدن ات*
÷:چیکار میکنی کص*کش ولش کن*بلند
+:*مرده رو محکم هل داد عقب*
؟:*عصبی شد و دستشو بلند کرد تا اتو بزنه*
_:*دستشو گرفت*....من اون دستی که بخواد به اموالم دست بزنه رو میشکنم*عصبی
*ادمای مرده ریختن رو جونگکوک*
ویوکوک:
ادماش به ظاهر گنده ولی با زور ی بچه بودن...همشونو باهم گرفتم زدم که اخر سر به یکی از بادیگاردا گفتم این مرده رو ببره..برگشتم اتو ببینم دیدم عرق کرده و داره میلرزه از رو مرده بلند شدمو رفتم پیشش
÷:اروم باش تموم شد..دیگه کسی دست بهت نمیزنه
_:بیا بریم بیرون یکم هوا بخور*سرد.عصبی
+:ب...ا..شه
÷:وایسا...باید باهات حرف بزنم جناب جئون
_:باشه برای بعدا...بریم*سرد
*رفتن لب ساحل*
_:بهتر شدی؟
+:اوهوم
_:*پاشد*
+:کجا م....یری؟*یکم سرد
_:الان میام
جونگکوک رفت ی جا و منم پاهامو جمع کردم تو خودم...سرمو گزاشتم رو پاهامو به ساحل نگا کردم...کوک اومد نشست پیشم
+:کجا رف.......عام......برای منه؟*تعجب
_:اره....بستنی شکلاتی دوست داری؟
+:اره
_:این ترکیب بستنی شکلاتی و توت فرنگی و وانیلیه
+:*لبخند*....من از همین ترکیب خوشم میاد
_:خوبه...آه عقلم دیگه کار نمیکنه...اینم واسه توعه*موچی بود*
+:ممنون*تعجب
_:چرا تعجب کردی؟
+:راستش.....اولین باره کسی انقد بهم اهمیت میده
_:بهتره عادت کنی....چون تو جای خواهر کوچیک منی
+:هوم....*بستنی شو نصفه خورد دیگه نخورد*
_:نمیخوری؟
+:نه....دیگه میل ندارم
_:سردت نیس؟
+:یکم
_:*کتشو داد بهش*
+:ممنون
_:بیا برگردیم خونه
+:باشه
و بعد سالیان سال پارت جدیدو اپ کردم
؟:ای بابا چرا رد میکنین؟
÷:جناب محترم...ما نمیخواییم شر شه پس بفرما برو
؟:عه؟نه بابا...به تو ربطی نداره*داشت نزدیک ات میشد*
+:*قدم به قدم میرفت عقب که خورد به لبه مبل*
؟:راه فراری نداری
*ات فوبیا به دست زده شدن داره*
*دست زد به بدن ات*
÷:چیکار میکنی کص*کش ولش کن*بلند
+:*مرده رو محکم هل داد عقب*
؟:*عصبی شد و دستشو بلند کرد تا اتو بزنه*
_:*دستشو گرفت*....من اون دستی که بخواد به اموالم دست بزنه رو میشکنم*عصبی
*ادمای مرده ریختن رو جونگکوک*
ویوکوک:
ادماش به ظاهر گنده ولی با زور ی بچه بودن...همشونو باهم گرفتم زدم که اخر سر به یکی از بادیگاردا گفتم این مرده رو ببره..برگشتم اتو ببینم دیدم عرق کرده و داره میلرزه از رو مرده بلند شدمو رفتم پیشش
÷:اروم باش تموم شد..دیگه کسی دست بهت نمیزنه
_:بیا بریم بیرون یکم هوا بخور*سرد.عصبی
+:ب...ا..شه
÷:وایسا...باید باهات حرف بزنم جناب جئون
_:باشه برای بعدا...بریم*سرد
*رفتن لب ساحل*
_:بهتر شدی؟
+:اوهوم
_:*پاشد*
+:کجا م....یری؟*یکم سرد
_:الان میام
جونگکوک رفت ی جا و منم پاهامو جمع کردم تو خودم...سرمو گزاشتم رو پاهامو به ساحل نگا کردم...کوک اومد نشست پیشم
+:کجا رف.......عام......برای منه؟*تعجب
_:اره....بستنی شکلاتی دوست داری؟
+:اره
_:این ترکیب بستنی شکلاتی و توت فرنگی و وانیلیه
+:*لبخند*....من از همین ترکیب خوشم میاد
_:خوبه...آه عقلم دیگه کار نمیکنه...اینم واسه توعه*موچی بود*
+:ممنون*تعجب
_:چرا تعجب کردی؟
+:راستش.....اولین باره کسی انقد بهم اهمیت میده
_:بهتره عادت کنی....چون تو جای خواهر کوچیک منی
+:هوم....*بستنی شو نصفه خورد دیگه نخورد*
_:نمیخوری؟
+:نه....دیگه میل ندارم
_:سردت نیس؟
+:یکم
_:*کتشو داد بهش*
+:ممنون
_:بیا برگردیم خونه
+:باشه
و بعد سالیان سال پارت جدیدو اپ کردم
۱۳.۴k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.