فیک سایه سیاه پارت 2
فیک سایه سیاه از جیمین
پارت 2
بدون هیچی حرفی از اتاق بیرون رفتم جان اتاقمو بهم نشون داد
جان : خانم جکسون اینجا اتاق شماست
دایانا : میتونی دایانا صدام کنی ممنون
جان : باشه دایانا تمامی افراد خونه باید ساعت 7 صبح بیدار بشن ساعت 7:20 باید سر میز صبحانه باشید و بدون اجازه ارباب حق خروج ندارید
دایانا: باشه حتما
جان: این گوشی و وسایل جدیدت اگه چیزی نیاز داشتی حتما بگو
دایانا : ممنون
جان رفت بیرون منم وسایلم رو مرتب کردم ساعت نگاه کردم 1 ساعت تا ناهار وقت داشتم رفتم به دوش گرفتم اومدم بیرون موهامو خشک کردم یه کت شلوار مشکی پوشیدم
یه نگا به جعبه ای که جان بهم داد انداختم بازش کردم یه گوشی و دوتا سیمکارت جدید توش بود گوشی رو روشن کردم سیمکارتارو انداختم توش رفتم تو تنظیمات همونطور که فک میکردم گوشی تحت حفاظت بود گوشیو گذاشتم تو جیبم از اتاق خارج شدم
از زبان جیمین:
هَرو گفت اون دختر خیلی قویه گفت اهل اینجا نیست اما یه کماندو ( آدمکش حرفه ای) به تمام معناست من فقط یه فیلم مبارزه ازش دیدم اما باور ندارم فردا معلوم میشه یه کاری میکنم به گریه کردن بیوفته هنوز پارک جیمنو نشناخته
جان : قربان ناهار امادست
جیمین : باشه الان میام
رفتم پایین سر میز همیشه تنها مینشستم مگر اینکه پسرا میومدن سالن غذاخوری بادیگاردا جدا بود همه بادیگاردا داشتن میرفتن سمت سالن که دیدم اون دختره هم داره میره صداش کردم بیاد
جیمین : دایانا ... بیا اینجا
دایانا: داشتم میرفتم سمت سالن غذاخوری که دیدم یه نفر صدام میکنه برگشتم و دیدم رئیس پارک رفتم جلو و گفتم : بله
جیمین : بیا اینجا بشین تو اینجا غذا میخوری
دایانا : چشم قربان
اسلاید دوم و سوم استایل جیمین و دایانا
حمایت کنین مرسی 😍😍
پارت 2
بدون هیچی حرفی از اتاق بیرون رفتم جان اتاقمو بهم نشون داد
جان : خانم جکسون اینجا اتاق شماست
دایانا : میتونی دایانا صدام کنی ممنون
جان : باشه دایانا تمامی افراد خونه باید ساعت 7 صبح بیدار بشن ساعت 7:20 باید سر میز صبحانه باشید و بدون اجازه ارباب حق خروج ندارید
دایانا: باشه حتما
جان: این گوشی و وسایل جدیدت اگه چیزی نیاز داشتی حتما بگو
دایانا : ممنون
جان رفت بیرون منم وسایلم رو مرتب کردم ساعت نگاه کردم 1 ساعت تا ناهار وقت داشتم رفتم به دوش گرفتم اومدم بیرون موهامو خشک کردم یه کت شلوار مشکی پوشیدم
یه نگا به جعبه ای که جان بهم داد انداختم بازش کردم یه گوشی و دوتا سیمکارت جدید توش بود گوشی رو روشن کردم سیمکارتارو انداختم توش رفتم تو تنظیمات همونطور که فک میکردم گوشی تحت حفاظت بود گوشیو گذاشتم تو جیبم از اتاق خارج شدم
از زبان جیمین:
هَرو گفت اون دختر خیلی قویه گفت اهل اینجا نیست اما یه کماندو ( آدمکش حرفه ای) به تمام معناست من فقط یه فیلم مبارزه ازش دیدم اما باور ندارم فردا معلوم میشه یه کاری میکنم به گریه کردن بیوفته هنوز پارک جیمنو نشناخته
جان : قربان ناهار امادست
جیمین : باشه الان میام
رفتم پایین سر میز همیشه تنها مینشستم مگر اینکه پسرا میومدن سالن غذاخوری بادیگاردا جدا بود همه بادیگاردا داشتن میرفتن سمت سالن که دیدم اون دختره هم داره میره صداش کردم بیاد
جیمین : دایانا ... بیا اینجا
دایانا: داشتم میرفتم سمت سالن غذاخوری که دیدم یه نفر صدام میکنه برگشتم و دیدم رئیس پارک رفتم جلو و گفتم : بله
جیمین : بیا اینجا بشین تو اینجا غذا میخوری
دایانا : چشم قربان
اسلاید دوم و سوم استایل جیمین و دایانا
حمایت کنین مرسی 😍😍
۵۹.۹k
۰۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.