رفتم خونه پانیذ گفت
رفتم خونه پانیذ گفت
_خوبی دیانا
سرم به علامت خوبم تکون دادم و رفتم تو اتاقم دلم گرفته بود خودم پرت کردم رو تخت مهراب اومد تو درو بست گفت
_چی گفت
همه چیو واس مهراب توضیح دادم گفت
_این ک خوب
گفتم: اره ولی من حالم بد
_بریم بیرون
گفتم: نه بارون میاد من از بارون متنفرم
_اها یادم رفت خب چیکار کنیم
گفتم: نمیدونم
_میخوای بخوابی
گفتم: حالم خوب نیس برو
_باشه
مهراب رفت و بعد پانیذ اومد تو اتاق نشست کنارم گفت
_خوبی نفس
گفتم: حالم بده دلم گرفته
بقلم کرد یهو بغضم ترکید شروع کردم به گریه کردن و بعد تبدیل شدن به هق هق گفت
_اگه چیزی هست ک بخوای بگی میشنوم میدونم تو همه چیزات به مهراب میگی ولی خب بعضی چیزارو نمیتونی به مهراب بگی دوست داری بگی به من
گفتم: چیزی....نیس...فقط...دلم....گرفته
ناهار خوردیم شبم رفتیم شهربازی مهراب گفت
_بریم خونه دوست من
گفتم: باشه
پانیذ: ارههه
مهراب زنگ زد به دوستش و گفت
_شمالن بریم خونه وسایل ورداریم بریم شمال
پانیذ: کیا هست
_متین و ممدرضا و خواهرش و امیر و اتوسا دو نفر دیگ ک نمیدونم
پانیذ: پس نیکا هم بیاریم کی میریم
_دو ساعت دیگ
گفتیم به نیکا و قبول کرد و ما حرکت کردیم....
(ببینید چقدر مهربونم بجای اینکه حاضر شم بریم جنگل دارم پارت میزارم کامنت بزارید دیگ ببخشید بابت غلط املایی سریع نوشتم)
_خوبی دیانا
سرم به علامت خوبم تکون دادم و رفتم تو اتاقم دلم گرفته بود خودم پرت کردم رو تخت مهراب اومد تو درو بست گفت
_چی گفت
همه چیو واس مهراب توضیح دادم گفت
_این ک خوب
گفتم: اره ولی من حالم بد
_بریم بیرون
گفتم: نه بارون میاد من از بارون متنفرم
_اها یادم رفت خب چیکار کنیم
گفتم: نمیدونم
_میخوای بخوابی
گفتم: حالم خوب نیس برو
_باشه
مهراب رفت و بعد پانیذ اومد تو اتاق نشست کنارم گفت
_خوبی نفس
گفتم: حالم بده دلم گرفته
بقلم کرد یهو بغضم ترکید شروع کردم به گریه کردن و بعد تبدیل شدن به هق هق گفت
_اگه چیزی هست ک بخوای بگی میشنوم میدونم تو همه چیزات به مهراب میگی ولی خب بعضی چیزارو نمیتونی به مهراب بگی دوست داری بگی به من
گفتم: چیزی....نیس...فقط...دلم....گرفته
ناهار خوردیم شبم رفتیم شهربازی مهراب گفت
_بریم خونه دوست من
گفتم: باشه
پانیذ: ارههه
مهراب زنگ زد به دوستش و گفت
_شمالن بریم خونه وسایل ورداریم بریم شمال
پانیذ: کیا هست
_متین و ممدرضا و خواهرش و امیر و اتوسا دو نفر دیگ ک نمیدونم
پانیذ: پس نیکا هم بیاریم کی میریم
_دو ساعت دیگ
گفتیم به نیکا و قبول کرد و ما حرکت کردیم....
(ببینید چقدر مهربونم بجای اینکه حاضر شم بریم جنگل دارم پارت میزارم کامنت بزارید دیگ ببخشید بابت غلط املایی سریع نوشتم)
۸.۷k
۰۹ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.