Cold hearted
part⁴
پ.کوک:وای خدا چون لوچ اب شد
لینا:نظرتون چیه فردا شب پارتی بگیریم
هانا:بله دیوید........الان؟ کی اون گوه رو خورده......اون مگه دیروز بار تحویل ندادی........من که تا حالا ندیدمش خودت کاراشو بکن.......تو دستیاری رئیس که نیستی......هرچه سریعتر منم دارم میام......مگه نذاشتی تو انبار.......فقط برو بمیر دیوید"عصبی"
کوک:هانا چیزی شده
هانا:نه چیزی نیست میخوام برم دور دور
جین:پس منظورت از بارها چی بود
هانا:هیچی
پ.کوک:من ماشین بهت نمیدم
هانا:لازم نیست خودم دارم فقط شما نمیدونستین بای بای گایز"خنده"
"هانا رفت"
م.کوک:بچه ها فقط هاناس که از ماجرای مافیا بودن ما خبر نداره
جیسو:متاسفانه بله
ته:شنیدین بار های جدید امشب میاد
پ.کوک:امشب ؟ پس باید حرکت کنیم امده بشین
"بندر"
ته:پس بار ها کو جناب دیوید
دیوید:من که ندارم دست رئیس هست خودش شخصا میخواست بیاد
کارینا:لازم نبود دست جمعی بیاین باند رز خونین "پوزخند"
لینا:دست جمعی اومدیم چون درحال جشن گرفتن بودیم
کوک:نظرت چیه بانو کارینا که هرچه زودتر رئیستون بیاد
ماریسا:بانو بانو رئیس الان میرسه"نفس نفس زدن"
"ماشین رئیسشون پیچید جلو اونا"
هانا:دیوید چتر" خنده"
کارینا:خانم دست جمعی اومدن
هانا:دیدم خب خب بگین ببینم رئیس زر خونین کیه که اینقدر صلاح از من خریداری میکنه"لبخند"
مارسلین:خانم شما باید جدی باشین
ته:رئیسشون منم "سرد"
هانا:کی........کیم.....ته....تهیونگ"تعجب"پس یعنی الان اعضای باندت اونان "تعجب"
سومی:سلام
هانا:اوه اوه همه مافیا بودن و ما خبر نداشتیم
دیوید:رئیس میشناسینشون
هانا:اره پدر و مادر و برادرم دوتا رفیقام و بقیه همسر ها و دوست های برادرم هستن
ته:به به تو رئیس این الف بچه هایی
هانا:مشکل داری یا اومدی اسلحه بگیری
ته:من تراشه رو میخوام
کارینا:بهت گفتیم تراشه پشت اسکلت مخفی شده "عصبی"
هانا: اسکلت منم و نمیتونی کاری کنی لطفاً پولا رو بده و اسلحه ها رو ببر کیم!
ته:جونگکوک
کوک:بفرما اینم پولا
هانا:دیوید ، مارسلین برین تحویل اسلحه برای مارک "داد"
دیوید:حتما
هانا:کارینا توهم بار رو تحویل بده و برو اونا رو بنداز تو چاه
کارینا:بانو میشه فقط اونا رو بندازم تو چاه
هانا:باشه خودم تحویل میدم
ته:میبینم خیلی جرعت داری
هانا:جرعت که نه من اولین بارمه که میام بندر حقیقتا نیازی به من نیست من فقط صاحب همه صلاح های سرد و گرم و غیره هستم
نامی:تو الان ریلکسی که کسی بهت نگفتم نبود مافیایم
هانا:من حتی نمیخواستم به اون خونه برگردم و فوضولی تو کارشما هم نمیکنم خب اینم بار اسلحه و خدانگهدار
ته:بار ها رو جمع کنین
هانا:خدانگهدار
"صبح فردا"
م.کوک:هانا کوچولو مامی
هانا:هوم
پ.کوک:امشب برات داره خواستگار میاد
کوک:تازه ازدواجتم اجباریه
هانا:چی چرا اونوقت
پ.کوک:وای خدا چون لوچ اب شد
لینا:نظرتون چیه فردا شب پارتی بگیریم
هانا:بله دیوید........الان؟ کی اون گوه رو خورده......اون مگه دیروز بار تحویل ندادی........من که تا حالا ندیدمش خودت کاراشو بکن.......تو دستیاری رئیس که نیستی......هرچه سریعتر منم دارم میام......مگه نذاشتی تو انبار.......فقط برو بمیر دیوید"عصبی"
کوک:هانا چیزی شده
هانا:نه چیزی نیست میخوام برم دور دور
جین:پس منظورت از بارها چی بود
هانا:هیچی
پ.کوک:من ماشین بهت نمیدم
هانا:لازم نیست خودم دارم فقط شما نمیدونستین بای بای گایز"خنده"
"هانا رفت"
م.کوک:بچه ها فقط هاناس که از ماجرای مافیا بودن ما خبر نداره
جیسو:متاسفانه بله
ته:شنیدین بار های جدید امشب میاد
پ.کوک:امشب ؟ پس باید حرکت کنیم امده بشین
"بندر"
ته:پس بار ها کو جناب دیوید
دیوید:من که ندارم دست رئیس هست خودش شخصا میخواست بیاد
کارینا:لازم نبود دست جمعی بیاین باند رز خونین "پوزخند"
لینا:دست جمعی اومدیم چون درحال جشن گرفتن بودیم
کوک:نظرت چیه بانو کارینا که هرچه زودتر رئیستون بیاد
ماریسا:بانو بانو رئیس الان میرسه"نفس نفس زدن"
"ماشین رئیسشون پیچید جلو اونا"
هانا:دیوید چتر" خنده"
کارینا:خانم دست جمعی اومدن
هانا:دیدم خب خب بگین ببینم رئیس زر خونین کیه که اینقدر صلاح از من خریداری میکنه"لبخند"
مارسلین:خانم شما باید جدی باشین
ته:رئیسشون منم "سرد"
هانا:کی........کیم.....ته....تهیونگ"تعجب"پس یعنی الان اعضای باندت اونان "تعجب"
سومی:سلام
هانا:اوه اوه همه مافیا بودن و ما خبر نداشتیم
دیوید:رئیس میشناسینشون
هانا:اره پدر و مادر و برادرم دوتا رفیقام و بقیه همسر ها و دوست های برادرم هستن
ته:به به تو رئیس این الف بچه هایی
هانا:مشکل داری یا اومدی اسلحه بگیری
ته:من تراشه رو میخوام
کارینا:بهت گفتیم تراشه پشت اسکلت مخفی شده "عصبی"
هانا: اسکلت منم و نمیتونی کاری کنی لطفاً پولا رو بده و اسلحه ها رو ببر کیم!
ته:جونگکوک
کوک:بفرما اینم پولا
هانا:دیوید ، مارسلین برین تحویل اسلحه برای مارک "داد"
دیوید:حتما
هانا:کارینا توهم بار رو تحویل بده و برو اونا رو بنداز تو چاه
کارینا:بانو میشه فقط اونا رو بندازم تو چاه
هانا:باشه خودم تحویل میدم
ته:میبینم خیلی جرعت داری
هانا:جرعت که نه من اولین بارمه که میام بندر حقیقتا نیازی به من نیست من فقط صاحب همه صلاح های سرد و گرم و غیره هستم
نامی:تو الان ریلکسی که کسی بهت نگفتم نبود مافیایم
هانا:من حتی نمیخواستم به اون خونه برگردم و فوضولی تو کارشما هم نمیکنم خب اینم بار اسلحه و خدانگهدار
ته:بار ها رو جمع کنین
هانا:خدانگهدار
"صبح فردا"
م.کوک:هانا کوچولو مامی
هانا:هوم
پ.کوک:امشب برات داره خواستگار میاد
کوک:تازه ازدواجتم اجباریه
هانا:چی چرا اونوقت
۴.۷k
۰۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.