فیک king of the moon🧛🏻♂️🍷🩸پارت²⁷
جین هی « چه محافظ های کراشی....
سوفیا « حواست باشه تو الان ملکه ای اگه به هر مردی جز عالیجناب علاقه نشون بدی دارت میزنن منم از دستت راحت میشم
جین هی « چقدرم که تو به فکر منی
سوفیا « خیلی خب تنبلی رو بزار کنار پاشو بریم تمرین کنیم کلی کار داری....عالیجناب اجازه هست؟
یونگی « بله میتونید برید....یائو...سئول همراهشون برید
یائو و سئول « چشم سرورم
جین هی « مثل جوجه اردک زشت راه افتادم دنبال سوفیا....تقریبا نزدیک ظهر بود که رفتیم برای تمرین اصول راه رفتن و غذا خوردن و هزار تا چیز سلطنتی دیگه و الان عصر بود و من داشتم از گرسنگی میمیردم.....
جین هی « سوفی...پاشو بریم من دارم میمیرم از گشنگی...
سوفیا « تا درست راه نری جایی نمیریم...
جین هی « ای خداااااااا...آقا من نخوام ملکه بشم باید کیو ببینم
سوفیا « فرمان عالیجنابه اینقدر هم غر نزن...
جین هی « بالاخره بعد از چند ساعت تونستم درست راه برم...درست چای بنوشم...درست چاقو و چنگال دستم بگیرم و درست بشینم (-_-;) همون جا بود که با خودم گفتم من غلط بکنم چیزی بخورم...شب از نیمه گذشته بود ومنه بدبخت همچنان بی ناهار و شام مشغول تمرین بودم...بع همراه اون کَنه ی نچسب که با خط کش بالای سرم ایستاده بود....
سوفیا « خیلی خب اینا رو درست طبق برنامه انجام دادیم...فردا باید بریم اندازه لباست رو بگیریم که خیاط بدوزه...و تاج و کفشت رو انتخاب کنی...باید خیلی زیبا باشی...چون عالیجناب با لباس مخصوصشون خیلی میدرخشن...
جین هی « خودت چی؟
سوفیا « منم باید این کار ها رو انجام بدم...آهانننن رقص هم باید تمرین کنی...
جین هی « ای خدااااا.....حاجی من انسانم...دارم میمیرم از گشنگی...بزار برم یه چیزی بخورم....مُردم..
سوفیا « هوففففف خیلی خب بابا من برم به بقیه کار ها برسم....
جین هی « آخیششش بالاخره رفت
سوفیا « جین هی حواست باشه باید از الان تمام آموزش هاتو رعایت کنی واگرنه دوباره بهت آموزش میدم هاااا
جین هی « تو فقط بزار مراسم شروع بشه....دارم برات
جین هی « خیلی آروم و بی حال رفتم سمت اتاقم....سئول تو نمیخواهی بیخیال شی بری بخوابی؟ از موقعی که دیدمت همش سر پایی و دنبال منی
سئول « نه بانوی من باید بیست وچهار ساعته مراقبتون باشم
جین هی « هعییی...خیلی خب باشه...اومدم از پله ها بیام پایین که چشمام سیاهی رفت و نزدیک بود از پله ها شوت شم پایین که به یه چیز نرم برخورد کردم...
سئول « بانوی مننننن
سوفیا « حواست باشه تو الان ملکه ای اگه به هر مردی جز عالیجناب علاقه نشون بدی دارت میزنن منم از دستت راحت میشم
جین هی « چقدرم که تو به فکر منی
سوفیا « خیلی خب تنبلی رو بزار کنار پاشو بریم تمرین کنیم کلی کار داری....عالیجناب اجازه هست؟
یونگی « بله میتونید برید....یائو...سئول همراهشون برید
یائو و سئول « چشم سرورم
جین هی « مثل جوجه اردک زشت راه افتادم دنبال سوفیا....تقریبا نزدیک ظهر بود که رفتیم برای تمرین اصول راه رفتن و غذا خوردن و هزار تا چیز سلطنتی دیگه و الان عصر بود و من داشتم از گرسنگی میمیردم.....
جین هی « سوفی...پاشو بریم من دارم میمیرم از گشنگی...
سوفیا « تا درست راه نری جایی نمیریم...
جین هی « ای خداااااااا...آقا من نخوام ملکه بشم باید کیو ببینم
سوفیا « فرمان عالیجنابه اینقدر هم غر نزن...
جین هی « بالاخره بعد از چند ساعت تونستم درست راه برم...درست چای بنوشم...درست چاقو و چنگال دستم بگیرم و درست بشینم (-_-;) همون جا بود که با خودم گفتم من غلط بکنم چیزی بخورم...شب از نیمه گذشته بود ومنه بدبخت همچنان بی ناهار و شام مشغول تمرین بودم...بع همراه اون کَنه ی نچسب که با خط کش بالای سرم ایستاده بود....
سوفیا « خیلی خب اینا رو درست طبق برنامه انجام دادیم...فردا باید بریم اندازه لباست رو بگیریم که خیاط بدوزه...و تاج و کفشت رو انتخاب کنی...باید خیلی زیبا باشی...چون عالیجناب با لباس مخصوصشون خیلی میدرخشن...
جین هی « خودت چی؟
سوفیا « منم باید این کار ها رو انجام بدم...آهانننن رقص هم باید تمرین کنی...
جین هی « ای خدااااا.....حاجی من انسانم...دارم میمیرم از گشنگی...بزار برم یه چیزی بخورم....مُردم..
سوفیا « هوففففف خیلی خب بابا من برم به بقیه کار ها برسم....
جین هی « آخیششش بالاخره رفت
سوفیا « جین هی حواست باشه باید از الان تمام آموزش هاتو رعایت کنی واگرنه دوباره بهت آموزش میدم هاااا
جین هی « تو فقط بزار مراسم شروع بشه....دارم برات
جین هی « خیلی آروم و بی حال رفتم سمت اتاقم....سئول تو نمیخواهی بیخیال شی بری بخوابی؟ از موقعی که دیدمت همش سر پایی و دنبال منی
سئول « نه بانوی من باید بیست وچهار ساعته مراقبتون باشم
جین هی « هعییی...خیلی خب باشه...اومدم از پله ها بیام پایین که چشمام سیاهی رفت و نزدیک بود از پله ها شوت شم پایین که به یه چیز نرم برخورد کردم...
سئول « بانوی مننننن
۵۱.۰k
۱۶ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.