پارت هفدهم (رویای تاریک)🚫+۱۷🚫
صبح از خواب خوش بلند شدم و دیدم تو خونه هستم نگاه به خودم انداختم
مثل همیشه شلخته بودم هودی آیاتو تنم بود یه شلوارک کوتاه زیر هودی پوشیدم و رفتم پایین رو پله ها خمیازم گرفت اومدم پایین یکی بهم گفت : سلام صبح بخیر .
گفتم : صبح به خیر .
و بعد به خودم اومدم به دور و برم نگاه کردم آیاتو و چهر تا پسر که نمیشناختم با کانگ چول و اوتانی نشسته بودن تو حال آیاتو و توکا هم با هم حرف میزدن ایون هم با پسرا شطرنج بازی میکرد من شوکه شدم و چیغ زدم و چند قدم رفتم عقب . آیاتو اومد پیشم و گفت : سلام خوابالو میدونی ساعت 11 ظهره بیا بشین اینا دوستای من هستن معرفی میکنم هو ، آیا ، شین و چیکو .
گفتم : هیچی از حرفات نفهمیدم ولی خب من سی هو هستم و بقیشم نمیدونم و الانم باید برم تو آشپز خونه یه چیزی بخورم وگر نه از گوشنگی همتون رو میخورم بای.
و رفتم تو آشپز خونه یه نگاه به بیرون انداختم کنار در آشپز خونه نشستم و نگاهشون میکردم و صبحونه میخوردم صدای ایون رو میشنیدم که میگفت : دیشب تو و سی هو کجا بودین (زیر علف پیغمبر 😂) آیاتو در جواب گفت : بردمش کلوپ و یه عالمه مست کرد (یه جوری میگه اینگار خودش نکرد ) و رفتیم جنگل و شب اونجا خوابیدیم چون من نمیتونستم رانندگی کنم (اره جون عمت) بعدا هم سی هو افتاد تو آب و منم از آب کشیدمش بیرون و ور ور ور ور ور ور .
هو گفت : مگه دختره شنا بلد نیست ؟؟
آیاتو گفت : برای منم عجیب بود که بلد نیست .
شین گفت : حتما میخواد مختو بزنه .
چیکو گفت : دختر زشتی هم نیست فقط به خودش نمیرسه.
آیا گفت : دختره شبیه گنگسترها هست .
من از آشپزخونه دورو با پا باز کرد در حالت نشستن و گفتم : حواستون جمع کنین دیدین یه دفعه این گنگستر زد لت و پارتون کرد .آیاتو گفت : فال گوش وایسادی ؟؟
گفتم : نه خیر فقط دم در نشسته بودم .
آیا گفت : چرا رو میز نمیشینی ؟
گفتم : من مخالف کار همه رو انجام میدم بعدشم فقط شما دوست دارین رو اون میز دراز ترسناک بشینین .
همه ساکت شدن من اومدم و از کنارشون رد شدم هنوز گوشای گربه ای رو داشتم با دم گربه ایم یه حرکت به نفع ایون زدم و گفتم : کیش و مات . آیا تعجب کرد از رفتارم من هم رفتم تو اتاقم و پتو رو کردم دورم و شکلات گزاشتم تو دهنم و از پله ها اومدم پایین رفتم بدون توجه به اونا روی مبل نشستم و تلویزیون رو روشن کردم و نگاه فیلم میکردم همه هم با تعجب به من نگاه میکردن آیا تو اومد و نشست پیشم گفت : باز شکلات خوردی. گفتم: آره . گفت : این دفعه چه طعمی بود ؟
گفتم : به تو ربطی نداره برو اون ور تر .
به سمتم خم شد و لبام و مک زد من از خودم جداش کردم و ازش توضیح خواستم گفت : میخاستم بدونم چه طعمی داره .من هم با مشت زدم تو دهنش گفتم : دیگه از این گوه ها نخور .و جمعیت نشستن و با هم فیلم دیدیم
ادامه دارد ...
مثل همیشه شلخته بودم هودی آیاتو تنم بود یه شلوارک کوتاه زیر هودی پوشیدم و رفتم پایین رو پله ها خمیازم گرفت اومدم پایین یکی بهم گفت : سلام صبح بخیر .
گفتم : صبح به خیر .
و بعد به خودم اومدم به دور و برم نگاه کردم آیاتو و چهر تا پسر که نمیشناختم با کانگ چول و اوتانی نشسته بودن تو حال آیاتو و توکا هم با هم حرف میزدن ایون هم با پسرا شطرنج بازی میکرد من شوکه شدم و چیغ زدم و چند قدم رفتم عقب . آیاتو اومد پیشم و گفت : سلام خوابالو میدونی ساعت 11 ظهره بیا بشین اینا دوستای من هستن معرفی میکنم هو ، آیا ، شین و چیکو .
گفتم : هیچی از حرفات نفهمیدم ولی خب من سی هو هستم و بقیشم نمیدونم و الانم باید برم تو آشپز خونه یه چیزی بخورم وگر نه از گوشنگی همتون رو میخورم بای.
و رفتم تو آشپز خونه یه نگاه به بیرون انداختم کنار در آشپز خونه نشستم و نگاهشون میکردم و صبحونه میخوردم صدای ایون رو میشنیدم که میگفت : دیشب تو و سی هو کجا بودین (زیر علف پیغمبر 😂) آیاتو در جواب گفت : بردمش کلوپ و یه عالمه مست کرد (یه جوری میگه اینگار خودش نکرد ) و رفتیم جنگل و شب اونجا خوابیدیم چون من نمیتونستم رانندگی کنم (اره جون عمت) بعدا هم سی هو افتاد تو آب و منم از آب کشیدمش بیرون و ور ور ور ور ور ور .
هو گفت : مگه دختره شنا بلد نیست ؟؟
آیاتو گفت : برای منم عجیب بود که بلد نیست .
شین گفت : حتما میخواد مختو بزنه .
چیکو گفت : دختر زشتی هم نیست فقط به خودش نمیرسه.
آیا گفت : دختره شبیه گنگسترها هست .
من از آشپزخونه دورو با پا باز کرد در حالت نشستن و گفتم : حواستون جمع کنین دیدین یه دفعه این گنگستر زد لت و پارتون کرد .آیاتو گفت : فال گوش وایسادی ؟؟
گفتم : نه خیر فقط دم در نشسته بودم .
آیا گفت : چرا رو میز نمیشینی ؟
گفتم : من مخالف کار همه رو انجام میدم بعدشم فقط شما دوست دارین رو اون میز دراز ترسناک بشینین .
همه ساکت شدن من اومدم و از کنارشون رد شدم هنوز گوشای گربه ای رو داشتم با دم گربه ایم یه حرکت به نفع ایون زدم و گفتم : کیش و مات . آیا تعجب کرد از رفتارم من هم رفتم تو اتاقم و پتو رو کردم دورم و شکلات گزاشتم تو دهنم و از پله ها اومدم پایین رفتم بدون توجه به اونا روی مبل نشستم و تلویزیون رو روشن کردم و نگاه فیلم میکردم همه هم با تعجب به من نگاه میکردن آیا تو اومد و نشست پیشم گفت : باز شکلات خوردی. گفتم: آره . گفت : این دفعه چه طعمی بود ؟
گفتم : به تو ربطی نداره برو اون ور تر .
به سمتم خم شد و لبام و مک زد من از خودم جداش کردم و ازش توضیح خواستم گفت : میخاستم بدونم چه طعمی داره .من هم با مشت زدم تو دهنش گفتم : دیگه از این گوه ها نخور .و جمعیت نشستن و با هم فیلم دیدیم
ادامه دارد ...
۵.۹k
۲۹ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.