پارت ۱
پارت ۱
از زبان ات :
با صدای زنگ ساعت بیدار شدم یااا چقدر صداش رو مخه
از جام بلند شدم موهامو گوجه ای بستم یزره از لیوان کنار تختم اب خوردم و بلند شدم رفتم دستشویی مسواک زدم و صورتمو آب زدم یزره کرم به صورتم زدم و رفتم بیرون لباس خوابمو با یه شلوارک و یه هودی عوض کردم رفتم اشپزخونه و قهوه با تست و عسل برا خودم درست کردم و خوردم نگاهم به ساعت افتاد ساعت ۱۱ و نیم بود واایی دیرم شدد باید ۱۲ تو ارایشگاه باشممم سریع صبحونمو خوردم و رفتم بالا تو اتاقم یه پیرهن سفید با یه شلوار پوشیدم رفتم جلوی میز ارایشم و یه تینت قرمز زدم و یزره هم هایلایتر کیفمو برداشتم و تو آینه به خودم نگاه کردم
( الهی قربون اون قیافه خوشگلت برم مننن)_بچه زیادی خودشیفتس_
رفتم سمت ماشینم و رفتم سمت ارایشگاه /
تهیونگ: امروز روز بزرگیه همه برای دیدن اسب سواری من قراره بیان
ب.ت: تهیونگ امروز باید منو سر بلند کنی باید تو تمام موانع رو رد کردی تا به اینجا برسی پس تمام تلاشتو بکن ( منظورم از ب.ت بابای تهیونگه خودتونم میدونید😂)
تهیونگ: چشم پدر
ب.ت: برات یه ارایشگاه رزرو کردم تا اونجا موهاتو درست کنی و یزره هم میکاپ انجام بدی
تهیونگ: عام باش
از زبان ات:
رفتم ارایشگاه با اینکه دیر کرده بودم ولی هیچکس اونجا نبود
سوفیا و میا روی صندلی خوابشون برده بود ( سوفیا و میا همکاره اتن)
رفتم بالا سرشون و داد زدم (چرا وسط تایم کاری خوابیدین)
دوتاشون با وحشت از خواب بیدار شدم و کلی دنبالم دویدن که بزننم
که ناگهان ینفر گفت : چیزی شده؟؟
سوفیا و میا دوتاشون تعظیم کردن من چون نمیشناختم کیه تعظیم نکردم و گفتم : شما بدون وقت قبلی نباید میومدین اینجاا
ادامه دارد...
بچه ها پارت بعدیو فردا بزارم یا امشب؟
از زبان ات :
با صدای زنگ ساعت بیدار شدم یااا چقدر صداش رو مخه
از جام بلند شدم موهامو گوجه ای بستم یزره از لیوان کنار تختم اب خوردم و بلند شدم رفتم دستشویی مسواک زدم و صورتمو آب زدم یزره کرم به صورتم زدم و رفتم بیرون لباس خوابمو با یه شلوارک و یه هودی عوض کردم رفتم اشپزخونه و قهوه با تست و عسل برا خودم درست کردم و خوردم نگاهم به ساعت افتاد ساعت ۱۱ و نیم بود واایی دیرم شدد باید ۱۲ تو ارایشگاه باشممم سریع صبحونمو خوردم و رفتم بالا تو اتاقم یه پیرهن سفید با یه شلوار پوشیدم رفتم جلوی میز ارایشم و یه تینت قرمز زدم و یزره هم هایلایتر کیفمو برداشتم و تو آینه به خودم نگاه کردم
( الهی قربون اون قیافه خوشگلت برم مننن)_بچه زیادی خودشیفتس_
رفتم سمت ماشینم و رفتم سمت ارایشگاه /
تهیونگ: امروز روز بزرگیه همه برای دیدن اسب سواری من قراره بیان
ب.ت: تهیونگ امروز باید منو سر بلند کنی باید تو تمام موانع رو رد کردی تا به اینجا برسی پس تمام تلاشتو بکن ( منظورم از ب.ت بابای تهیونگه خودتونم میدونید😂)
تهیونگ: چشم پدر
ب.ت: برات یه ارایشگاه رزرو کردم تا اونجا موهاتو درست کنی و یزره هم میکاپ انجام بدی
تهیونگ: عام باش
از زبان ات:
رفتم ارایشگاه با اینکه دیر کرده بودم ولی هیچکس اونجا نبود
سوفیا و میا روی صندلی خوابشون برده بود ( سوفیا و میا همکاره اتن)
رفتم بالا سرشون و داد زدم (چرا وسط تایم کاری خوابیدین)
دوتاشون با وحشت از خواب بیدار شدم و کلی دنبالم دویدن که بزننم
که ناگهان ینفر گفت : چیزی شده؟؟
سوفیا و میا دوتاشون تعظیم کردن من چون نمیشناختم کیه تعظیم نکردم و گفتم : شما بدون وقت قبلی نباید میومدین اینجاا
ادامه دارد...
بچه ها پارت بعدیو فردا بزارم یا امشب؟
۷.۱k
۲۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.