رمان هستی بان تاریکی
رمان هستی بان تاریکی
پارت پنجا و هشت فصل سه
تاکسی هم اهنگ شوخیه مگه حمید هیراد رو گذاشته بود از شدت خشم نمیدونستم چیکار کنم توی ذهنم قیافه ساحره رو اوردم و تا میدونستم زدمش و خونیش کردم
چراغ قرمز شد 😐عصابم خورد شد تا این چراغ قرمز تموم کنه 😑تو ذهنم به ساحره یه مشت زدم و بعد نگاه به شیشه پنجره ماشین انداختم یه سر وارونه دیدم که خون از دهنش میاد و چشم هاش در اومده سر من بود یه جیغ زدم و داشتم سکته میکردم تا جیغ زدم غیب شد
راننده تاکسی گفت خانم چیشده گفتم هیجی
چراغ قرمز تموم شد و گفتم برو
فوری رفت گفتم تند تر تند ترررر
گفت باشه خانم
کاش سرمو بر نمیگردوندم 😨
به اون محله نزدیک شدیم یه حس بد
دلم میخواست انتقام بگیرم و پامو توی حلق ساحره کنم ولی وقتی سر خودمو دیدم پشت پنجره یکم حس ضعف دارم حس ترس هم یکم دارم......
کاش بمیرم راحت شم ای کاش دنیا نمیومدم
رسیدیم پول تاکسیو بهش دادم و گفتم ممنون اقا
اون عمارت و خونه نحس ساحره رو حلو چشمم دیدم خونه خودمون هم دیدم اعلامیه های خانوادمو در اورده بودن
از در خونه بالا رفتم داغ بودن خیلیییی داغ که دستم از شدت داغ بودن شون قرمز شد
و سوخت و وقتی که به بالا رسیدم پایین پریدم اون موجود که دم در بود دیگه نبود هنوز هم درخت ها خشکه درخت های بیچاره
ادامه دارد
پارت پنجا و هشت فصل سه
تاکسی هم اهنگ شوخیه مگه حمید هیراد رو گذاشته بود از شدت خشم نمیدونستم چیکار کنم توی ذهنم قیافه ساحره رو اوردم و تا میدونستم زدمش و خونیش کردم
چراغ قرمز شد 😐عصابم خورد شد تا این چراغ قرمز تموم کنه 😑تو ذهنم به ساحره یه مشت زدم و بعد نگاه به شیشه پنجره ماشین انداختم یه سر وارونه دیدم که خون از دهنش میاد و چشم هاش در اومده سر من بود یه جیغ زدم و داشتم سکته میکردم تا جیغ زدم غیب شد
راننده تاکسی گفت خانم چیشده گفتم هیجی
چراغ قرمز تموم شد و گفتم برو
فوری رفت گفتم تند تر تند ترررر
گفت باشه خانم
کاش سرمو بر نمیگردوندم 😨
به اون محله نزدیک شدیم یه حس بد
دلم میخواست انتقام بگیرم و پامو توی حلق ساحره کنم ولی وقتی سر خودمو دیدم پشت پنجره یکم حس ضعف دارم حس ترس هم یکم دارم......
کاش بمیرم راحت شم ای کاش دنیا نمیومدم
رسیدیم پول تاکسیو بهش دادم و گفتم ممنون اقا
اون عمارت و خونه نحس ساحره رو حلو چشمم دیدم خونه خودمون هم دیدم اعلامیه های خانوادمو در اورده بودن
از در خونه بالا رفتم داغ بودن خیلیییی داغ که دستم از شدت داغ بودن شون قرمز شد
و سوخت و وقتی که به بالا رسیدم پایین پریدم اون موجود که دم در بود دیگه نبود هنوز هم درخت ها خشکه درخت های بیچاره
ادامه دارد
۷.۰k
۱۸ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.