گردنبند جادویی قسمت ۵
وقتی کادو رو باز کردم با گردنبند خوشگلی مواجه. شدم زرق و برق زیادی داشت. با نگاهی که بهم کرد به خودم آومدم.
+ این باید خیلی گرون باشه
× مهم نیست.
+ خیلی خوشگله مرسی
× خواهش
☆گردنبند رو انداختم . ورفتم سمت کلاس ،امروز هم مثل همه ی روز ها تموم شد .
رفتم خونه دلم خیلی واسه مامان بابام تنگ شده بود . رفتم سر وسایل مامان بابام در صندوقچه رو باز کردم .
یادم اومد همیشه وقتی کوچیک تر بودم با این صندوقچه بازی میکردم. وقتی در صندوقچه رو باز کردم با چیزی که دیدم [ خودم ریختم پشمام موند ] اون ......
میدونم کم شد ولی خب پارت بعدی رو میزارم
+ این باید خیلی گرون باشه
× مهم نیست.
+ خیلی خوشگله مرسی
× خواهش
☆گردنبند رو انداختم . ورفتم سمت کلاس ،امروز هم مثل همه ی روز ها تموم شد .
رفتم خونه دلم خیلی واسه مامان بابام تنگ شده بود . رفتم سر وسایل مامان بابام در صندوقچه رو باز کردم .
یادم اومد همیشه وقتی کوچیک تر بودم با این صندوقچه بازی میکردم. وقتی در صندوقچه رو باز کردم با چیزی که دیدم [ خودم ریختم پشمام موند ] اون ......
میدونم کم شد ولی خب پارت بعدی رو میزارم
۷.۶k
۱۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.