jinus p14
آتیش توی چشماش میبارید سمتش رفت و با یه حرکت زانوش رو بین پاهای جئون گذاشت
و با لحن تهدید آمیزی از بین پین دندوناش غرید
" کافیه بفهمم به کسی گفتی "
جا خورد و آبرویی بالا انداخت
"داری مامور قانون تهدید میکنی؟" jk
یه لحظه به خودش اومد و چشمای پر از خشمش رو با لبخند تعویض کرد و آروم گردنش رو نوازش کرد
" نه فقط ، دلم نمیخواد رابطه مخفیانه ما دوتا لو بره ، اونوقت میگن اوه مامور قانون با یه دختر فراری وارد رابطه شده ؟"
نیشخند کش داری زد و کمرش رو گرفت
" چه رابطه ای؟" jk
لب هاش دم گوش پر از حرارت جئون چسبید و لب زد
" رابطه ای فرا تر از آتیش!"
با فهمیدن بالا رفتن دمای بدن پسر ، آروم فاصله گرفت و چشمای مست شده اش رو بوسید
با خوردن تقه ای به در هر دوشون با تعجب به در خیره شده
" افسر جئون ، شام اوردم !"
نفس عمیقی کشید و پیراهنش رو از روی زمین برداشت ، پوشید و قفل در رو باز کرد
بعد از گرفتن ظرف غذا تشکر کرد و در رو بست ، ظرف رو روی میز گذاشت و درش رو باز کرد
با دیدن چهره خوابیده دختر لبخندی زد و آروم صداشو صاف کرد
" پاشو بیا " jk
چشماش رو فاصله داد و با دیدن غذا ذوق زده از کاناپه پایین اومد و با دو خودش رو به بغل جئون رسوند
" میشه به منم بدی ؟ ۱۰ ساعتی هست هیچی نخوردم "
خندید و قاشق رو دستش داد
" تو بخور " jk
تشکر پر از ذوقی کرد و شروع کرد ، قاشق اول رو خورد و به چشمای خسته جئون نگاهی انداخت
قاشق رو سمت بینی ش اشاره گرفت و با لحن مشکوکی لب زد
" تو نمیخوری ؟"
خندید و قاشق رو پایین گرفت
" نه بخور من گرسنه نیستم " jk
اخم ساختگی کرد و قاشق رو از برنج پر کرد و سمت دهنش گرفت
" بخور مامان ببینه ، عا کن"
جوابی ندید و اخماش بیشتر شد
"گفتم عا کنننننننن"
به زور خنده قاشق رو خورد و اضافه روی لبش با دست دختر پاک شد
بعدی و بعدی رو به همین روش خورد و با احساس سنگینی معده اش دستاش رو بالا اورد
"اینبار واقعا سیر شدم " jk
" گفتم عا کنننن"
قاشق رو توی دهن خودش کرد و با خنده ی خش داری لب زد
و با لحن تهدید آمیزی از بین پین دندوناش غرید
" کافیه بفهمم به کسی گفتی "
جا خورد و آبرویی بالا انداخت
"داری مامور قانون تهدید میکنی؟" jk
یه لحظه به خودش اومد و چشمای پر از خشمش رو با لبخند تعویض کرد و آروم گردنش رو نوازش کرد
" نه فقط ، دلم نمیخواد رابطه مخفیانه ما دوتا لو بره ، اونوقت میگن اوه مامور قانون با یه دختر فراری وارد رابطه شده ؟"
نیشخند کش داری زد و کمرش رو گرفت
" چه رابطه ای؟" jk
لب هاش دم گوش پر از حرارت جئون چسبید و لب زد
" رابطه ای فرا تر از آتیش!"
با فهمیدن بالا رفتن دمای بدن پسر ، آروم فاصله گرفت و چشمای مست شده اش رو بوسید
با خوردن تقه ای به در هر دوشون با تعجب به در خیره شده
" افسر جئون ، شام اوردم !"
نفس عمیقی کشید و پیراهنش رو از روی زمین برداشت ، پوشید و قفل در رو باز کرد
بعد از گرفتن ظرف غذا تشکر کرد و در رو بست ، ظرف رو روی میز گذاشت و درش رو باز کرد
با دیدن چهره خوابیده دختر لبخندی زد و آروم صداشو صاف کرد
" پاشو بیا " jk
چشماش رو فاصله داد و با دیدن غذا ذوق زده از کاناپه پایین اومد و با دو خودش رو به بغل جئون رسوند
" میشه به منم بدی ؟ ۱۰ ساعتی هست هیچی نخوردم "
خندید و قاشق رو دستش داد
" تو بخور " jk
تشکر پر از ذوقی کرد و شروع کرد ، قاشق اول رو خورد و به چشمای خسته جئون نگاهی انداخت
قاشق رو سمت بینی ش اشاره گرفت و با لحن مشکوکی لب زد
" تو نمیخوری ؟"
خندید و قاشق رو پایین گرفت
" نه بخور من گرسنه نیستم " jk
اخم ساختگی کرد و قاشق رو از برنج پر کرد و سمت دهنش گرفت
" بخور مامان ببینه ، عا کن"
جوابی ندید و اخماش بیشتر شد
"گفتم عا کنننننننن"
به زور خنده قاشق رو خورد و اضافه روی لبش با دست دختر پاک شد
بعدی و بعدی رو به همین روش خورد و با احساس سنگینی معده اش دستاش رو بالا اورد
"اینبار واقعا سیر شدم " jk
" گفتم عا کنننن"
قاشق رو توی دهن خودش کرد و با خنده ی خش داری لب زد
۴۱.۵k
۲۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.